کروماتین زمانی در سلول وجود دارد که سلول در حال تقسیم نیست. درواقع کروماتین در زمان اینترفاز در سلول وجود دارد.
زمانی که کروموزوم به حالت کروماتین وجود دارد فشردگی آن کمتر است و به صورت تودههایی از رشتههای در هم قرار دارد.
هر یک از این رشتههای در هم یک کروماتید است و ما به کل آن کلاف در هم کروماتین میگوییم.
باکتری هیستون و نوکلئوزوم ندارد.
هیستون کروی شکل است.
کرومزوم در متافاز به فشردهترین حالت خود در میآید.
در حالت طبیعی کروموزومهای خواهری محتوای یکسانی دارند. این نکته در زمان جهشها دیگر درست نیست.
هر یاخته پیکری ما دارای DNA نیست.
زنبور نر و ماده در یک گونه قرار دارند، اما عدد کروموزومی آنها برابر نیست.
باکتری میتواند چندین فامتن داشته باشد، اما یکی از آنها فامتن اصلیست.
کاریوتیپ در متافاز گرفته میشود. برای گرفتن کاریوتیپ به سلولی نیاز داریم که اولا زنده باشد، دوما هسته دار باشد و سوما بتواند وارد اینترفاز شود.
بزرگترین کروموزوم، کروموزوم شماره یک است. در زن کوچکترین کروموزوم کروموزوم شماره بیست و یک است. در مرد کوچکترین کروموزوم کروموزم Y است.
این جمله درست است یا غلط: در هر سلول هستهدار یک مرد سالم و بالغ، کوچکترین کروموزوم، کروموزوم Y است.
در مردان جفت بیست و سه همتا نیست.
سلولها معمولا G1 طولانی دارند، اما زمانی که قرار است یاختهی تخم به تودهی مورولا تبدیل شود سلولها G1 کوتاهی را میگذارنند.
ممکن است سلولی در اینترفاز متوقف شود ولی به G0 نرفته باشد. درواقع این سلول توسط نقطه وارسی متوقف شده است.
ما در مرحله S میتوانیم دوبرابر شدن DNA خطی را ببینیم. در مرحله G2 میتوانیم دوبرابر شدن DNA حلقوی را ببینیم. همچنین در مرحله G1 هم میتوانیم دوبرابر شدن میتوکندری را ببینیم (مثل تبدیل شدن تارهای تند به کند در ماهیچه).
دفاع اختصاصی به نوع عامل بیگانه بستگی دارد و تنها بر همان عامل موثر است. به عنوان مثال پاسخی که علیه میکروب کزاز ایجاد می شود بر سایر میکروب ها اثری ندارد.
لنفوسیتها و شناسایی پادگن
دفاع اختصاصی به وسیله لنفوسیتهای B و T انجام میشود. هر دو نوع لنفوسیت در مغز استخوان تولید میشوند و در ابتدا نابالغاند؛ یعنی توانایی شناسایی عامل بیگانه را ندارند.
لنفوسیتهای B در همان مغز استخوان اما لنفوسیتهای T در تیموس بالغ میشوند و به این ترتیب توانایی شناسایی عامل بیگانه را به دست میآورند. تیموس در دوران نوزادی و کودکی فعالیت زیادی دارد اما به تدریج از فعالیت آن کاسته میشود و اندازه آن تحلیل میرود.
لنفوسیت B نابالغ در خون دیده نمیشود، اما لنفوسیت T نابالغ در خون دیده میشود.
مولکولهایی که این لنفوسیتها شناسایی می کنند، پادگن نام دارند. هر لنفوسیت B یا T در سطح خود گیرندههای پادگن دارد که همگی از یک نوعاند. هر گیرنده اختصاصی عمل میکند؛ یعنی فقط میتواند به یک نوع پادگن متصل شود و به این ترتیب پادگن شناسایی میشود.
نحوه عملکرد لنفوسیت B
لنفوسیت B پادگن سطح میکروب یا ذرات محلول مثل سم میکروبها را شناسایی میکند.
از میان لنفوسیتهای B با گیرندههای مختلف، آن لنفوسیتی که توانسته است پادگن را شناسایی کند به سرعت تکثر میشود و سلولهایی به نام پادتنساز (پلاسموسیت) را پدید میآورد. سلول پادتنساز پادتن ترشح میکند. پادتن همراه مایعات بین سلولی، خون و لنف به گردش درمیآید و هرجا با میکروب یا پادگنهای محلول برخورد کرد آن را نابود یا بیاثر میسازد.
بررسی شکل نحوه عملکرد لنفوسیت B
پلاسموسیتها پادگن ندارند.
هسته پلاسموسیتها به غشا نزدیکتر است.
پلاسموسیتها شبکهآندوپلاسمی و دستگاه گلژی گستردهتری دارند.
نسبت سیتوپلاسم به هسته در پلاسموسیتها بیشتر است.
پاتنها مولکولهایی از جنس Y شکل و از جنس پروتئيناند. هر پادتن دو جایگاه برای اتصال به پادگن دارد. هر لنفوسیت B میتواند پس از تبدیل به پادتنساز پادتنی مشابه با گیرنده خود تولید کند.
پادتن پادگن را با روشهایی که در شکل ۱۴ نشان داده شده است بیاثر یا نابود میکند. از پادتنها میتوان به عنوان دارو نیز استفاده کرد. پادتن آماده را سرم مینامند. به عنوان مثال در زخمهای شدید که احتمال فعالیت باکتری کزاز وجود دارد، از سرم ضدکزاز استفاده میشود. همچنین پادزهر سم مار که بعد از مارگزیدگی استفاده میشود حاوی پادتنهایست که سم مار را خنثی میکنند.
بررسی نحوه عملکرد پادتن
اتصال پادتن به پادگن میتواند باعث افزایش بیگانهخواری توسط درشتخوارها شود.
وقتی پادتن پروتئين مکمل را فعال میکند ابتدا سلول میمیرد و سپس توسط درشتخوار بلعیده میشود. در بقیه روشها درشتخوار سلول زنده را میبلعد و سپس آن را از بین میبرد.
نحوه عملکرد لنفوسیت T
لنفوسیت T پس از شناسایی پادگن تکثیر میشود و لنفوسیتهای T کشنده، سلولهای خاطره و لنفوسیتهای T کمک کننده را میسازند.
۱-لنفوسیت T کشنده، سلولهای خودی را که تغییر کردهاند مثلا سرطانی یا آلوده به ویروس شده است را نابود میکند. همچنین به سلولهای بخش پیوندی شده حمله میکند.
لنفوسیتهای T کشنده به سلول هدف متصل میشوند و با ترشح پرفورین و آنزیم، مرگ برنامهریزی شده را به راه میاندازد.
۲- لنفوسیت T کمک کننده فعالیت لنفوسیتهای B و دیگر لنفوسیتهای T را تنظیم میکند. نقص در کار این لنفوسیتها میتواند در کار سیستم ایمنی مشکلات جدی ایجاد کند.
مثلا بیماری ایدز به لنفوسیتهای T کمککننده حمله میکند. این بیماری با از بین بدن این لنفوسیتها، عملکرد لنفوسیتهای B و T و در نتیجه سیستم ایمنی را مختل میکند.
۳- در بخش بعد با لنفوسیتهای خاطره آشنا میشویم.
آنفولانزای پرندگان
این بیماری را نوعی ویروس پدید میآورد که میتواند سایر گونهها از جمله انسان را نیز آلوده کند.
این ویروس به ششها حمله میکند و سبب میشود دستگاه ایمنی بیش از حد معمول فعالیت کند.
دقت کنید این ویروس به ششها حمله میکند، نه نای، بینی یا گلو.
بدین ترتیب به تولید انبوه بیش از اندازه لنفوسیتهای T میانجامد.
پاسخ اولیه و ثانویه در ایمنی اختصاصی
دفاع اختصاصی فرایندیست که برای شناسایی پادگن و تکثیر لنفوسیتها به زمان نیاز دارد. از این رو برخلاف دفاع غیراختصاصی دفاع سریعی نیست. اما گر پادگنی که قبلا به بدن وارد شده است دوباره به بدن وارد شود، پاسخ دفاع اختصاصی نسبت به قبل سریعتر و قویتر است.
دستگاه ایمنی دارای حافظه است؛ یعنی وقتی با پادگنی برخورد کند خاطره آن برخورد را نگه خواهد داشت. به این ترتیب پادگنی که برای دفعات بعدی به بدن وارد میشود سریعتر شناسایی میشود.
وقتی لنفوسیت پادگنی را شناسایی میکند تکثیر میشود و علاوه بر لنفوسیتهایی عمل کننده سولل دیگری به نام لنفوسیتهای خاطره پدید میآید که تا مدتها در خون باقی میماند.
وجود تعداد زیادی لنفوسیت خاطره در خون باعث میشود تشخیص پادگن سریعتر صورت پذیرد و برای برخوردهای بعدی تعداد بیشتری لنفوسیت خاطره پدید آید.
ایمنی طبیعی و غیرطبیعی، فعال و غیرفعال
از خاصیت حافظهدار بودن دفاع اختصاصی در واکسیناسیون استفاده میشود. کافیست یک بار میکروب را در شرایط کنترل شده به دستگاه ایمنی معرفی کنیم و به این طریق سلولهای خاطره را پدید آوریم. بدین ترتیب اگر دوباره همان میکروب به بدن وارد شود قبل از آنکه فرصت عمل پیدا کند دستگاه ایمنی آن را از پای درمیآورد.
واکسن میکروب ضعیف شده، کشته شده، پادگن میکروب یا سم خنثی شده آن است که با وارد کردن آن به بدن سلولهای خاطره پدید میآید. به همین علت ایمنی حاصل از واکسن را ایمنی فعال مینامند. در مقابل ایمنی حاصل از سرم ایمنی غیرفعال است چون پادتن در بدن تولید نشده و سلول خاطرهای نیز پدید نیامد است.
در دوران جنینی پادتن به صورت طبیعی و از طریق مادر به خون جنین وارد میشود. این ایمنی طبیعی و غیرفعال است.
ایدز، نگاهی دقیقتر به سیستم ایمنی اختصاصی
نقص ایمنی اکتسابی که به اختصار ایدز نامیده میشود نوعی بیماریست که عامل آن ویروس است. ویروس این بیماری HIV نام دارد. در این بیماری عملکرد در دستگاه ایمنی فرد دچار نقص میشود. به همین دلیل حتی ابتدا به کمخطرترین بیماریهای واگیر ممکن است به مرگ منجر شود.
ویروس ایدز پس از ورود به بدن ممکن است بین ۶ ماه تا ۱۵ سال نهفته باقی بماند و بیماری ایجاد نکند. چنین فردی آلوده به HIV است اما بیمار نیست و هیچ علائمی از ایدز را ندارد. تنها راه تشخیص آن انجام آزمایش پزکشی است فرد آلوده یا بیمار میتواند این ویروس را به دیگران منتقل کند. به این ترتیب باعث انتشار ویروس شود.
HIV از طریق رابطه جنسی، خون و فراوردههای خونی آلوده و نیز استفاده از هر نوع اشیای تیز و برندهای که به خون آلوده به ویروس آغشته باشد (مثل استفاده از سرنگ یا تیغ مشترک، خالکوبی و سوراخ کردن گوش با سوزن مشترک) و مایعات بدن منتقل میشود. مادری که آلوده به HIV است میتواند در جریان بارداری، زایمان و شیردهی، ویروس را به فرزند خود منتقل کند. دست دادن، روبوسی، نیش حشرات، آب و غذا، این ویروس را منتقل نمیکند. انتقال این ویروس از طریق ترشحات بینی، بزاق، خلط، عرق و اشک یا از طریق ادرار و مدفوع ثابت نشده است.
زیستشناسان دریافتهاند که علت بیماری ایدز، حمله ویروس به لنفوسیتها T و از پای در آوردن آنهاست. این مشاهده بلافاصله پرسشی را مطرح میکند: چرا از بین رفتن لنفوسیتهای T به تضعیف کل دستگاه ایمنی، حتی لنفوسیتهای B میانجامد؟
حساسیت
دستگاه ایمنی به همه مواد خارجی پاسخ نمیدهد. مثلا دستگاه ایمنی به حضور میکروبهای مفید در دستگاه گوارش پاسخ نمیدهد. به عدم پاسخ دستگاه ایمنی در برابر عاملهای خارجی تحمل ایمنی میگویند.
در اطراف ما مواد گوناگونی وجود دارد که بیخطرند و دستگاه ایمنی نسبت به آنها تحمل دارد. اما در فردی ممکن است دستگاه ایمنی به این مواد بیخطر واکنش نشان دهد و پاسخ ایمنی ایجاد شود. در چنین حالتی میگوییم که این فرد نسبت به آن ماده حساسیت دارد. مادهای را که باعث حساسیت شده است، حساسیتزا مینامند.
پاسخ دستگاه ایمنی به ماده حساسیتزا، ترشح هیستامین از ماستوسیتها و بازوفیلهاست. در نتیجه ترشح هیستامین علائم شایع حساسیت مثل قرمزی و آبریزش از بینی ایجاد میشد.
بیماریهای خودایمنی
گاهی دستگاه ایمنی سلولهای خود را به عنوان غیرخودی شناسایی و به آنها حمله میکند و باعث بیماری میشود؛ به این نوع بیماریها، بیماری خود ایمنی میگویند. دیابت نوع یک مثالی از بیماری خودایمنیست. در این بیماری دستگاه ایمنی به سلولهای تولیدکننده انسولین حمله میکند و آنها را از بین میبرد.
ام.اس. بیماری خودایمنی دیگریست که در آن میلین اطراف سلولهای عصبی در مغز و نخاع مورد حمله دستگاه ایمنی قرار میگیرد و در قسمتهایی از بین میرود. بدین ترتیب در ارتباط دستگاه عصبی مرکزی با بقیه بدن اختلال ایجاد میشود.
خودآزمایی
به سوالات زیر به صورت بله و خیر پاسخ دهید و سپس پاسخنامه را بررسی کنید.
سوالات
الف. هر پروتئين مکمل ضمن فعالیت به دو نوع پروتئین متصل میشود.
پاسخ سوال الف
نادرست. پروتئینهای مکمل برای انجام فعالیت خود باید حلقهای ایجاد کند که به این ترتیب هر پروتئين با پروتئين دیگر متصل میشود. برخی از پروتئينها علاوه بر پروتئین کناری به پادتن هم متصل میشوند.
ب. بعضی از آنتیژنها به انواعی از گیرندههای آنتیژنی یک لنفوسیت متصل میشوند.
پاسخ سوال ب
نادرست. هر آنتیژن گیرنده آنتیژنی مخصوص به خود را دارد.
پ. بعضی از پادتنها از محلی غیر از جایگاه اتصال به آنتیژن به نوعی پروتئين متصل میشوند.
پاسخ سوال پ
درست. پادتنها میتوانند از طریق پایهی خود به پروتئينهای مکمل متصل شوند.
ت. هر سلول بیگانهخوار با قرار دادن قسمتهایی از میکروب در سطح خود آن را به انواعی از سلولهای ایمنی ارائه میدهد.
پاسخ سوال ت
نادرست. این جمله فقط در مورد سلولهای دارینهای صدق میکند و در مورد بقیه بیگانهخوارها درست نیست.
ث. لنفوسیتهای B در پی برخورد با عوامل بیگانه در نهایت به تولید سلولهایی بزرگتر از خود و با هستهای در میانه سلول میشود.
پاسخ سوال ث
نادرست. لنفوسیتهای B بعد از برخورد با عوامل بیگانه پلاسموسیتها را میسازند که هستههای آن در میانه سلول قرار ندارند.
ج. هر نوع لنفوسیت با توانایی تولید مولکولی با دو جایگاه اتصال به پادگن، بعد از انجام مراحل تقسیم و تمایز در بافت مغز قرمز استخوان، در همان محل با تولید گیرندههای آنتیژنی اختصاصی بالغ میشوند.
پاسخ سوال ج
نادرست. لنفوسیتهای B و لنفوسیتهای B خاطره، لنفوسیتهای T و لنفوسیتهای T خاطره گیرندهی پادگن میسازد که دو جایگاه اتصال به پادگن دارد. پلاسموسیتها هم پادتن میسازند که دو جایگاه اتصال به پادگن دارد. کلمه بلوغ و بالغ شدن در مورد پلاسموسیتها، لنفوسیتهای B خاطره و حتی لنفوسیتهای B بالغ شده به کار نمیرود. لنفوسیتهای B ابتدا در مغز استخوان بالغ میشوند و سپس وارد خون میشوند.
چ. ممکن نیست هیچ یک از سلولهای با توانایی تولید مولکولی با دو جایگاه اتصال برای به پادگن، در نوعی اندام لنفاوی که در قسمت زیرین محل به هم پیوستن دو سیاهرگ زیرترقوهای قرار دارد تمایز یابد و فعال شود.
پاسخ سوال چ
نادرست. لنفوسیتهای T توانایی تولید گیرنده آنتیژنی دارند که دارای دو جایگاه اتصال آنتیژن است. این لنفوسیتها در تیموس فعال میشود که در زیر محل به هم پیوستن سیاهرگهای زیرترقوهای قرار دارد.
ح. در بدن فردی که برای اولین بار به ویروس آنفولانزای پرندگان آلوده شده است، ایجاد تعداد لنفوسیتهای خاطره کمتری نسبت به لنفوسیتهای عمل کننده از تقسیم لنفوسیتهای خاطره قابل انتظار است.
پاسخ سوال ح
درست. فردی که برای اولین بار به ویروس آنفولانزای پرندگان آلوده شده لنفوسیت خاطره ندارد.
خ. در بدن فردی که برای اولین بار به ویروس آنفولانزای پرندگان آلوده شده است، مشاهده این ویروس در نوعی سلول بیگانهخوار غیرقابل مشاهده در بافت خون دور از انتظار است.
پاسخ سوال خ
نادرست. ماکروفاژها نوعی بیگانهخوار بافتی هستند که در خون مشاهده نمیشوند. این بیگانهخوارها میتوانند ویروسها یا میکروبهای خنثی شده را ببلعند.
د. چند مورد درباره لنفوسیتهای عمل کننده در بدن انسان بالغ صحیح است؟ *فقط پس از شناسایی آنتیژن توسط لنفوسیتها T و B بالغ اولیه پدید میآیند. *ویروس عامل بیماری نقص ایمنی اکتسابی در انسان به هیچکدام از آنها حمله نمیکند. *دارای هستهای در مرکز خود هستند و در پاسخ ایمنی ثانویه به مقدار بیشتری تولید میشوند.
پاسخ سوال د
منظور لنفوسیت T کشنده و پلاسموسیتهاست. مورد اول: نادرست. این سلولهای میتوانند لنفوسیتهای خاطره نیز ایجاد شوند. مورد دوم: درست. ویروس HIV به سلولهای T کمک کننده حمله میکند. مورد سوم: نادرست. پلاسموسیتها هسته مرکزی ندارند.
ذ. چند مورد درباره همه لنفوسیتهای دفاع اختصاصی که در مویرگهای خونی اطراف تیموس یافت میشود درست است؟ *با ترشح نوعی بسپار پروتئینی در جلوگیری از تشکیل تومور و فعالسازی درشتخوارها نقش دارد. *به کمک نوعی مولکول پروتئینی در غشا به تشخیص عوامل بیگانه از یکدیگر میپردازد. *در شرایطی از ژنهای مربوط به ساخت پروتئين اینترفرون نوع یک رونویسی میکنند. *از تقسیم سلولهایی با سرعت تقسیم زیاد در مغز قرمز استخوان ایجاد شدهاند.
پاسخ سوال ذ
در اطراف تیموس انواعی از لنفوسیتهای دفاع اختصاصی میتواند دیده شود: لنفوسیت T نابالغ، لنفوسیت B بالغ اولیه و لنفوسیتهای T خاطره، لنفوسیتهای T بالغ اولیه و خاطره، سلولهای پادتنساز، لنفوسیتهای T کشنده و لنفوسیتهای T کمک کننده. دقت کنید سلول کشنده طبیعی جز دفاع اختصاصی نیست. مورد اول: نادرست. منظور اینترفرون نوع دو است که توسط سلولهای T کشنده ترشح میشود. مورد دوم: نادرست. گیرنده آنتیژن نوعی مولکول پروتئينی در غشاست که به تشخیص عوامل بیگانه از هم کمک میکند. لنفوسیت T نابالغ هنوز توانایی تشخیص عوامل بیگانه از هم را ندارد. مورد سوم: درست. همهی سلولها در صورت آلوده شدن به ویروس میتوانند اینترفرون نوع یک را ترشح کنند. مورد چهارم: نادرست. سلولهای خاطره از تقسیم سلولهای مغز قرمز ایجاد نمیشوند.
قبل از آنکه بیگانهخوارهای بدن ما به میکروب حمله کند ابتدا باید بیگانه بودن آن را تشخیص دهد. دستگاه ایمنی هر فرد سلولهای خودی را میشناسد و تنها در برابر آنچه بیگانه تشخیص داده میشود پاسخ میدهد.
دومین خط دفاعی شامل سازوکارهاییست که بیگانهها را بر اساس ویژگیهای عمومی آنها شناسایی میکند. بنابراین از نوع دفاع غیراختصاصیست.
دومین خط دفاعی شامل بیگانهخوارها، گویچههای سفید، پروتئينها، پاسخ التهابی و تب است.
بیگانهخوارها
در انسانها انواع مختلفی از سلولهای بیگانهخوار شناسایی شدهاند.
محل حضور بیگانهخوارها
بیگانهخوارها در جایجای بدن انسان حضور دارند. درشتخوار (ماکروفاژ) یکی از بیگانهخوارهاست.
انواع بیگانهخوارها
درشتخوارها (ماکروفاژ)
درشتخوار در اندامهای مختلف از جمله گرههای لنفاوی حضور دارند و با میکروبها مبارزه میکنند. یکی دیگر از وظایف درشتخوار از بین بردن سلولهای مرده بافتها یا بقایای آنهاست.
از سال گذشته به یاد داردی که کبد و طحال گلبولهای قرمز مرده را پاکسازی میکنند. این کار به وسیله درشتخوارهای این اندامها انجام میشود.
درشتخوار تنها بیگانهخواریست که میتواند سلولهای خودی را ببلعد.
سلولهای دارینهای(دندریتی)
نوع دیگری از بیگانهخوارها سلولهای دارینهای نام دارد. این سلولها را به علت داشتن انشعابات دارینه مانند به این نام میخوانند.
سلولهای دارینهای در بخشهایی از بدن که با محیط بیرون در ارتباطاند مثل پوست پوست و لوله گوارش به فراوانی یافت میشوند.
این سلولها علاوه بر بیگانهخواری قسمتهایی از میکروب را در سطح خود قرار میدهند. سپس خود ار به گرههای لنفاوی نزدیک میرسانند تا این قسمتها را به سلولهای ایمنی ارائه کنند. سلولهای ایمنی با شناختن این قسمتها میکروب مهاجم را شناسایی خواهند کرد.
ماستوسیت
بیگانهخوار دیگر ماستوسیت نام دارد. ماستوسیتها مانند سلولهای دارینهای در بخشهایی از بدن که با محیط بیرون در ارتباطاند به فراوانی یافت میشوند.
ماستوسیتها مادهای به نام هیستامین دارند. هیستامین رگها را گشاد و نفوذپذیری آنها را زیاد میکند. گشاد شدن رگها باعث افزایش جریان خون و حضور بیشتر گلبولهای سفید میشود. نفوذپذیری بیشتر رگها موجب میشود تا خوناب که حاوی پروتئينها دفاعیست بیش از گذشته به خارج رگ نشت کند.
نوتروفیل
نوتروفیل بیگانهخوار دیگریست که از انواع گلبولهای سفید است. نوتروفیلها ار در بخش گلبولهای سفید بررسی میکنیم.
سلولی با توانایی بیگانهخواری زمانی جز خط دوم سیستم ایمنی محسوب میشود که اصلا جز سیستم ایمنی باشد. مثلا بعضی از نوروگلیاها توانایی بیگانهخواری دارد اما نه یاخته ایمنی هستند و نه گلبول سفید.
ماکروفاژ و یاخته دندریتی (و ماستوسیتها) بیگانهخوار هستند، جز دستگاه ایمنی هم هستند، اما گلبول سفید نیستند.
نوتروفیل بیگانهخواری دارد، جز دستگاه ایمنیست و گلبول سفید محسوب میشود.
درشتخوارها (ماکروفاژها) در دیواره حبابک مستقر هستند. بیگانه خوارها (فاگوسیتها) دیگری هم در این حبابک ممکن است دیده شود، اما آنها در آنجا مستقر نیستند.
ماستوسیتها مانند سلولهای دارینهای در پوست و لوله گوارش فراوانند.
سلولهای دندریتی میتوانند بخشهایی از سلول را در سطح خود قرار دهند و بعد از ورود به گرههای لنفی آنها در اختیار لنفوسیتها قرار دهند.
گلبولهای سفید
یافتههای اولیه نشان داد که در جریان بیماریهای میکروبی تعداد گلبولهای سفید افزایش مییابد و به این ترتیب مشخص شد که بین این گلبولها و میکروبها ارتباط وجود دارد. گلبولهای سفید در خوناند اما میکروبها همه جا میتوانند حضور داشته باشند. گلبولهای سفید چگونه با میکروبهای خارج از خون مبارزه میکنند؟
دانشمندان مشاهده کردند که گلبولهای سفید نه تنها در خون بلکه در بافتهای دیگر هم یافت میشوند. پس گلبولهای سفید توانایی خروج از خون را دارند. فرایند عبور گلبولهای سفید ار از دیواره مویرگها دیاپدز مینامند.
تراگذری از ویژگیهای همه گلبولهای سفید است.
ماکروفاژ در خون دیده نمیشود. ماکروفاژ در بافتهای غیرخونی حضور دارد.
هنگام دیاپدز شکل هسته تغییر میکند.
عبور گلبول سفید از رگ خونی دیاپدز نام دارد، اما مثلا ورود یاخته دندریتی به مویرگ لنفی دیاپدز نیست.
نوتروفیلها
نوتروفیلها را میتوان به نیروهای واکنش سریع تشبیه کرد. اگر عامل بیماریزا در بافت وارد شود نوتروفیلها با تراگذری خود را به آنها میرسانند و با بیگانهخواری آنها را نابود میکنند.
نوتروفیلها مواد دفعی زیادی را حمل نمیکنند و چابکاند.
ائوزینوفیل
همه عوامل بیماریزا را نمیتوان با بیگانهخواری از بین برد. در برابر عوامل بیماریزای بزرگتری مثل کرمهای انگل که قابل بیگانهخواری نیستند ائوزینوفیلها مبارزه میکنند. ائوزینوفیلها محتویات دانههای خود را به روی انگلها میریزند.
ائوزینوفیلها در زمان بیماریهای انگلی زیاد میشوند.
بازوفیلها
به مواد حساسیتزا پاسخ میدهند. دانههای این سلولها هیستامین و مادهای به نام هپارین دارند. هپارین ضد انعقاد خون است.
بازوفیل میتواند در خون و در بافتها هیستامین ترشح کند. ماستوسیت توانایی ورود به خون را ندارد و فقط در بافت میتواند هیستامین ترشح کند.
مونوسیت
مونوسیتها از خون خارج میشوند و پس از خروج تغییر میکنند و به درشتخوار و یا سلولهای دندریتی تبدیل میشوند.
لنفوسیتها
لنفوسیتها انواع مختلفی دارند. لنفوسیتی که در دفاع غیراختصاصی نقش دارد سلول کشنده طبیعی مینامند که سلولهای سرطانی و آلوده به ویروس را نابود میکند.
سلول کشنده طبیعی به سلول سرطانی متصل میشود، با ترشح پروتئینی به نام پرفورین منفذی در غشا ایجاد میکند. سپس با وارد کردن آنزیمی به درون سلول باعث مرگ برنامهریزی شده سلول میشود.
در سلولها برنامهای وجود دارد که در صورت اجرای آن سلول میمیرد. این نوع مرگ را مرگ برنامهریزی شده مینامند. لنفوسیتهای دفاع اختصاصی را لنفوسیتهای B و T مینامند.
بررسی شکل نحوه عملکرد سلول کشنده طبیعی
یاخته کشنده طبیعی به سلول هدف متصل میشود. سپس پرفورین و نوعی آنزیم اگزوسیتوز میکند.
ابتدا پرفورین پرفورین وارد عمل میشود و راهی برای نفوذ ایجاد میکند، سپس آنزیم وارد سلول هدف میشود. این آنزیم باعث مرگ برنامهریزی شده در سلول هدف میشود.
در آخر یاخته کشنده طبیعی اینترفرون نوع دو را ترشح میکند تا ماکروفاژ سلول تخریب شده را از بین ببرد.
تنها گلبولهای سفیدی که در خط سوم حضور دارند لنفوسیتها هستند، اما ما لنفوسیتی در خط دوم دفاعی بدن هم داریم: یاختهی کشنده طبیعی.
پرفورین و آنزیم یک وزیکول مشترک دارند.
پروتئينها
علاوهبر سلولها پروتئینها هم در ایمنی بدن نقش دارند.
پروتئینهای مکمل
پروتئينهای مکمل گروهی از پروتئینهای محلول در خوناب هستند. این پروتئينها در فرد غیرآلوده به صورت غیرفعالاند؛ اما اگر میکروبی به بدن نفوذ کند فعال میشوند. واکنش فعال شدن به این صورت است که وقتی یکی از این پروتئینها فعال میشود دیگری را فعال میکند و به همین ترتیب ادامه مییابد.
پروتئینهای فعال شده به کمک یکدیگر با ایجاد ساختارهای حلقهمانند در غشای میکروبها منافذی را به وجود میآورند این منافذ عملکرد غشای سلولی میکروب را در کنترل ورود و خروج مواد از بین میبرند و سرانجام سلول میمیرد. علاوه بر آن قرار گرفتن پروتئينهای مکمل روی میکروب باعث میشود که بیگانهخواری آن آسانتر انجام شود.
پروتئینهای مکمل میتوانند توسط میکروب یا یک پروتئین مکمل فعال شده فعال شوند. این پروتئینها توسط پادتن هم فعال میشوند.
پروتئینهای مکمل روی میکروبهای غشادار اثر میکنند.
این پروتئینها میتوانند بیگانهخواری را تسهیل کنند.
اینترفرون نوع یک
اینترفرون نوع یک از سلول آلوده به ویروس ترشح میشود وعلاوهبر سلول آلوده بر سلولهای سالم مجاور هم اثر میکند و آنها را در برابر ویروس مقاوم میکند.
سلول آلوده به ویروس اینترفرون نوع یک را ترشح میکند. یاختهی هدف این پیک کوتاه برد خود سلول آلوده و سلولهای اطراف و آنها را در برابر ویروس مقاوم میکند. تا زمانی که این سلول به ویروس آلوده نشود ژن تولید این پیک خاموش میماند.
اینترفرون نوع دو
اینترفرون نوع دو از سلولهای کشنده طبیعی و لنفوسیتهای T ترشح میشود و درشتخوارها را فعال میکند. این نوع اینترفرون نقش مهمی در مبارزه علیه سلولهای سرطانی دارد.
پاسخ التهابی
التهاب پاسخی موضعیست که به دنبال آسیب بافتی بروز میکند.
مثلا در زخم یا بریدگی پوست آسیب میبیند و میکروبها فرصتی برای نفوذ پیدا میکنند. قرمزی، تورم، گرما و درد که در موضع آسیب دیده میشود نشانههای التهاب هستند.
این پاسخ به از بردن میکروب و جلوگیری از انتشار میکروبها و تسریع بهبودی میانجامد.
در التهاب از ماستوسیتهای آسیبدیده هیستامین رها میشود. به این ترتیب جریان خون در رگها افزایش مییابد و گلبولهای سفید بیشتری به موضع آسیب هدایت میشوند؛ همچنین خوناب بیشتری به بیرون نشت میکند. پروتئينهای مکمل که همراه با خوناب خارج شدهاند به باکتریها متصل میشوند.
سلولهای دیواره مویرگها و درشتخوارها با تولید پیکهای شیمیایی باعث میشوند که نوتروفیلها و مونوسیتها با تراگذری از خون خارج شوند. نوتروفیلها بیگانهخواری میکنند و مونوسیتها به درشتخوار تبدیل میشوند.
در التهاب مونوسیتهای خارج شده از خون به ماکروفاژ تبدیل میشوند.
التهاب لزوما در حضور باکتری رخ نمیدهد. این یعنی ممکن است در جایی از بدن التهاب رخ دهد اما خبری از سوراخ شدن غشای باکتری توسط پروتئینهای مکمل نباشد.
بررسی شکل التهاب
هیستامین ماستوسیت میتواند به خون برود، در حالی که خودش در خون حضور ندارد.
در حساسیت هیستامین از ماستوسیتها ترشح میشود. در التهاب هیستامین از ماستوسیتهای آسیب دیده رها میشود.
تب
یکی از نشانههای بیماری میکروبی تب است. فعالیت میکروبها در دماهای بالا کاهش مییابد. هیپوتالاموس در پاسخ به بعضی ترشحات میکروبها دمای بدن را بالا میبرد.
التهاب یک پاسخ موضعیست اما در تب دمای کل بدن بالا میرود.
خودآزمایی
به سوالات زیر به صورت بله و خیر پاسخ دهید و سپس پاسخنامه را بررسی کنید.
سوالات
الف. هنگام بروز التهاب در بخشی از پیکر انسان سلولهایی با تولید پیک شیمیایی گلبولهای سفید را به موضع آسیب فرا میخوانند. چند مورد در رابطه با این سلولها صحیح است؟ *همهی در صورت لزوم از دیواره مویرگهای خونی عبور میکند. *بخشی از آنها از طریق گیرندههای اختصاصی خود به سلول هدف متصل میشوند. *علاوه بر بیگانهخواری قسمتی میکروب را در سطح خود قرار میدهند. *همه آنها میتوانند در صورت ادامه حیات و در مواجهه با عوامل بیماریزا پروتئين دفاعی بسازند. *بعضی از آنها عوامل بیگانه را براساس ویژگیهای عمومی تشخیص میدهند.
پاسخ سوال الف
در هنگام التهاب ماکروفاژها و سلولهای پوششی دیواره مویرگها پیک شیمیایی ترشح میکنند.
مورد اول: نادرست. هیچکدام از این سلولها از دیواره مویرگها عبور نمیکنند.
مورد دوم: نادرست. هیچکدام از این سلولها گیرنده اختصاصی ندارند.
مورد سوم: نادرست. این گزاره در مورد سلولهای دندریتی صادق است.
مورد چهارم: درست. در صورت آلوده شدن به میکروب، این سلولها توانایی تولید اینترفرون نوع یک را دارند.
مورد پنجم: درست. ماکروفاژها بخشی از خط دوم دستگاه ایمنی هستند. این خط عوامل بیگانه را براساس ویژگیهای عمومی آنها شناسایی میکند.
ب. همه عوامل بیماریزا به طور حتم توسط بیگانهخوارها نابود میشوند.
پاسخ سوال ب
نادرست. مثلا عوامل بیماریزا گیر افتاده در ماده مخاطی مجاری تنفسی میتوانند به خارج از بدن هدایت شود.
پ. همه سلولهای ترشح کننده پرفورین میتوانند با شرکت در دومین خط دفاعی بیگانهخواری را فعال کنند.
پاسخ سوال پ
نادرست. سلولهای کشنده طبیعی و لنفوسیت T پرفورین ترشح میکنند. لنفوسیت T در سومین خط دفاعی بدن شرکت میکند.
ت. وجه تمایز ائوزینوفیلها و سلولهای کشنده طبیعی این است که یکی از آنها بیگانهخواری کرمهای انگلی را انجام میدهند.
پاسخ سوال ت
نادرست. هیچکدام از سلولهای نام برده شده بیگانه خواری انجام نمیدهند.
ث. وجه تشابه مونوسیتها و نیروهای واکنش سریع خط دوم دفاعی بدن این است که توانایی عبور از لایههای دیواره هر مویرگ خونی بدن را دارند.
پاسخ سوال ث
نادرست. مویرگ تنها یک لایه سلول پوششی در ساختار خود دارد.
ج. وجه تشابه ماستوسیتها و گلبولهای سفید خونی ترشح کننده ماده ضد انعقاد خون این است که آنها در پاسخ ماده حساسیتزا فعالیت میکنند.
پاسخ سوال ج
درست. هر دو نوع سلول توانایی تولید هیستامین را دارند.
چ. همه سلولهای خونی که دانههای تیره در سیتوپلاسم دارند، برخلاف همه سلولهای بیگانهخوار میتوانند باعث افزایش نفودپذیری رگها شوند.
پاسخ سوال چ
نادرست. سلولهای خونی که دانه تیره در سیتوپلاسم دارند بازوفیلها هستند. این سلولها هیستامین ترشح میکنند که باعث افزایش نفوذپذیری رگها میشود. علاوه بر بازوفیلها ماستوسیتها هم هیستامین ترشح میکنند. ماستوسیتها بیگانه خوار هستند.
ح. همه سلولهای خونی که هسته چند قسمتی دارند همانند بعضی از سلولهای تولید کننده اینترفرون نوع دو در دفاع غیراختصاصی شرکت میکنند.
پاسخ سوال ح
درست. نوتروفیلها سلولهای خونی با هسته چند قسمتی هستند. سلولهای تولید کننده اینترفرون نوع دو هم سلول کشنده طبیعی و لنفوسیتهای T هستند. نوتروفیلها و سلولهای کشنده طبیعی جزئی از خط دوم دفاعی بدن هستند.
خ. در هنگام التهاب بزرگترین بیگانهخوار موجود در بافت آسیب دیده، دارای گیرندههایی برای انواعی از پیکهای شیمیایی است.
پاسخ سوال خ
درست. ماکروفاژها هم برای پیکهای شیمیایی کوتاه برد مثل اینترفرون نوع یک و دو و هم برای پیکهای شیمیایی دوربردی مثل T3 و T4 گیرنده دارند.
د. صحیح یا غلط بودن عبارتهای زیر را در ارتباط با هر نوع پروتئين موثر در فرایندهای ایمنی بررسی کنید. *به طور حتم در محیط داخلی بدن به فعالیت میپردازد. *فقط در واکنشهای مربوط به دفاع غیراختصاصی شرکت میکند. *قطعا از شبکه آندوپلاسمی و جسم گلژی سلول سازنده عبور کرده است.
پاسخ سوال د
مورد اول: نادرست. لیزوزیم در خارج از محیط داخلی بدن فعالیت میکند. مورد دوم: نادرست. پروتئينهایی مثل پادتن در خط سوم دفاعی بدن شرکت میکنند. مورد سوم: درست. این پروتئینها ابتدا در شبکه آندوپلاسمی ساخته میشوند و سپس به جسم گلژی میروند.
ذ. گلبولهای سفید خونی با هسته دمبلی شکل و دانههای درشت، میتواند در حین دفاع علیه برخی از جانوران مساحت غشای خود را افزایش دهد.
پاسخ سوال ذ
درست. ائوزینوفیلها محتویات دانههای خود را با برونرانی روی انگلها میریزند. در فرایند برونرانی مساحت غشای سلول زیاد میشود.
پوست یکی از اندامهای بدن است که لایههای بیرونی و درونی آن در جلوگیری از ورود میکروبها به بدن نقش دارند.
لایه بیرونی شامل چندین لایه سلول پوششی است که خارجیترین سلولهای آن مردهاند. سلولهای مرده به تدریج میریزند و به این ترتیب میکروبهایی را که به آنها چسبیدهاند از بدن دور میکنند.
در لایه درونی بافت پیوندی رشتهای وجود دارد که رشتهها در آن به طرز محکمی به هم تابیدهاند. این لایه محکم و بادوام است. لایه درونی عملا سدی محکم و غیرقابل نفوذ است. چرم که از پوست جانوران درست میشود مربوط به همین لایه است.
پوست فقط یک سد ساده نیست بلکه ترشحات مختلفی هم دارد. سطح پوست را مادهای چرب میپوشاند. این ماده به علت داشتن اسیدهای چرب خاصیت اسیدی دارد. محیط اسیدی برای زندگی میکروبهای بیماریزا مناسب نیست.
یکی دیگر از ترشحات پوست عرق است. در عرق نمک و لیزوزوم وجود دارد که هر دو برای زندگی باکتریها مناسب نیستند.
در سطح پوست ما میکروبهایی زندگی میکنند که با شرایط پوست از جمله اسیدی بودن سازش یافتهاند. این میکروبها از تکثیر میکروبهای بیماریزا جلوگیری میکند چون در رقابت برای کسب غذا بر آنها پیروز میشود.
با اینکه پوست سد محکمیست اما همه جای بدن را نپوشانده است. دستگاههای تنفس، گوارش و ادراری تناسلی با محیط بیرون در ارتباط هستند و امکان نفوذ میکروب از طریق آنها وجود دارد. سطح مجاری این دستگاهها را مخاط پوشانده است.
مخاط از یک بافت پوششی با آستری از بافت پیوندی تشکیل شده است و ماده چسبناکی را به نام ماده مخاطی ترشح میکند.
سلولهای پوششی به هم چسبیدهاند و سدی را ایجاد میکنند. همچنین ماده مخاطی که چسبناک است میکروبها را به دام میاندازد و از پیشروی آنها جلوگیری میکند. ترشحات مخاط با داشتن لیزوزیم موجب کشته شدن باکتریها میشود.
علاوه بر مخاط در هر کدام از دستگاههای یاد شده سازوکارهای دیگریهم برای مبارزه با میکروبها وجود دارد. به عنوان مثال:
۱-مخاط مژکدار در دستگاه تنفس مانع نفوذ میکروبها به بخشهای عمیقتر میشود.
۲-در دستگاه گوارش، بزق لیزوزیم دارد.
۳-اسید معده میکروبهای موجود در غذا را نابود میسازد.
۴-سازوکارهایی مثل عطسه و سرفه، استفراغ، مدفوع و ادرار باعث بیرون راندن میکروبهای مجاری میشود.
۵-اشک با داشتن لیزوزیم و نمک از چشم محافظت میکند.
چنان که میبینیم میکروبها از هر نوعی که باشند هنگام ورود به بدن با خط اول دفاع بدن روبهرو میشوند. پوست و مخاط در برابر نفوذ میکروبها بدون توجه به نوع آنها سدی ایجاد میکنند. به این نوع دفاع دفاع غیراختصاصی میگویند. در دفاع غیراختصاصی روشهایی به کار گرفته میشود که در برابر طیف وسیعی از میکروبها موثر است. در مقابل دستگاه ایمنی میتواند به طور اختصاصی نیز در برابر میکروبها دفاع کند. در دفاع اختصاصی پاسخ دستگاه ایمنی فقط بر همان نوع میکروب موثراست و بر میکروبهایی از انواع دیگر اثری ندارد.
عامل بیماریزا صرفا میکروب نیست و میتواند کرم باشد.
خودآزمایی
به سوالات زیر به صورت بله و خیر پاسخ دهید و سپس پاسخنامه را بررسی کنید.
سوالات
الف. چربی سطح پوست برای زندگی کردن همه میکروبهای سطح پوست مضر است.
پاسخ سوال الف
نادرست. در سطح پوست ما میکروبهایی زندگی میکنند که با شرایط پوست از جمله اسیدی بودن سازش یافتهاند. این میکروبها از تکثیر میکروبهای بیماریزا جلوگیری میکند چون در رقابت برای کسب غذا بر آنها پیروز میشود..
ب. خط اول دفاعی بدن فقط از طریق نابود کردن میکروبهای بیماریزا عمل میکند.
پاسخ سوال ب
نادرست. این خط میتواند مثلا از طریق ادرار کردن میکروبها را از بدن دور کند.
پ. اپیدرم همانند درم با ریزش سلولها از ورود میکروبهای بیماریزا به بدن جلوگیری میکند.
غدهها بخش مهمی از دستگاه درونریز هستند. دستگاه درونریز از غدهها، سلولها و هورمون تشکیل میشود.
بخش پیشین هیپوفیز پوششیست و ساختار غدهای دارد. بخش پسین ساختار عصبی دارد و غیر غدهایست.
اکسی توسین و ضد ادراری در هیپوتالاموس ساخته میشود و در بخش پیشین ذخیره میشود.
هیپوتالاموس به جز اکسی توسین و ضد ادراری هورمونهای آزادکننده و مهارکننده نیز تولید میکند.
ارتباط هیپوتالاموس با بخش پسین از طریق ساختارهای عصبی و با بخش پیشین از طریق رگهای خونیست.
هیپوتالاموس میتواند فعالیت غدههایی به جز هیپوفیز را هم تنظیم کند.
محرک فوق کلیه روی بخش قشری آن اثر میگذارد.
LH و FSH هورمونهای محرک غده جنسی هستند و هورمون جنسی نیستند.
استروژن، پروژسترون، تستسترون، کورتیزول و آلدوسترون لیپیدی هستند.
هورمون رشد فقط روی استخوان دراز تاثیر نمیگذارد، اما اثر آن روی دیگر استخوانها موجب بلند شدن قد انسان نمیشود.
هر هورمونی روی رشد استخوان اثر گذاشت لزوما هورمورن رشد نیست و میتواند تستسترون هم باشد. تستسترون روی ماهیچهها و استخوان اثر دارد.
فاصله صفحه رشد تا غضروف سر استخوان نزدیک به آن ثابت است. اما میتواند فاصله آن تا غضروف سر استخوان دیگر بیشتر شود.
پرولاکتین روی تولید شیر و اکسی توسین با اثر روی ماهیچه صاف روی خروج شیراثر میگذارد.
پرولاکتین روی دستگاه ایمنی هم اثرگذار است. همچنین روی دستگاه تولید مثل مردانه هم اثر میگذارد.
هورمونهای تیروئید شامل هورمونهای تیروئیدی (تی سه و تی چهار) و کلسی تونین است.
هورمونهای تیروئیدی تجریه گلوکز و انرژی در دسترس سلول را تنظیم میکند. این یعنی افزایش بیش از حد این هورمون میتواند باعث افزایش atp، افزایش co2، افزایش تولید بیکربنات و افزایش موارد دیگری شود.
تی ۳ در دوران جنینی کودکی برای نمو دستگاه عصبی مرکزی ضروریست. فقدان این هرومون میتواند از این اتفاق جلوگیری کند.
هورمون محرک تیروئید میتواند باعث رشد غده تیروئید شود.
فاصله غدههای پاراتیروئيد در پشت هر لوب غده تیروئید یکسان نیست. بالاترین غده و پایینترین غده روی یک لوب قرار دارند.
هورمونهای کلسیتونین و پاراتیروئید روی استخوان اثر میگذارند و میتوانند باعث شوند کلسیم در استخوان بماند یا به خون وارد شود. اگر کلسیم بیش از به خون وارد شود میتواند باعث پوکی استخوان، افزایش لخته شدن خون (و افزایش احتمال سکته) و موارد دیگر شود. اگر کلسیم خون از حدی پایینتر بیاید، انقباض عضلات به مشکل میخورد و ممکن است باعث بیماری تنفسی شود، چون دیافراگم برای انقباض نیاز به کلسیم دارد.
بخش مرکزی فوق کلیه ساختار عصبی دارد و زیر نظر هیپوفیز نیست. از این بخش اپی نفرین و نور اپی نفرین آزاد میشود. این هورمون میتواند ضربان قلب را زیاد کند، گلوکز خون را کاهش دهد، و نایژکها را باز کند (با کاهش انقباض ماهیچه صاف دیواره آن).
اپی نفرین و نور اپی نفرین باعث تجزیه گلوکز در کبد و ماهیچه میشود، در حالی که گلوکاگون فقط روی کبد اثر میگذارد.
کورتیزول به تنشهای دیرپا پاسخ میدهد. این هورمون با تجزیه پروتئینها باعث افزایش گلوکز خون میشود. اگر ترشح کورتیزول ادامه دار باشد میتواند دستگاه ایمنی را ضعیف کند.
از بخش قشری الدوسترون هم ترشح میشود و با بازجذب شدیم باعث افزایش بازجذب آب میشود. پس این هورمون میتواند باعث افزایش فشار خون شود. افزایش بیش از حد این هورمون میتواند باعث خیز یا ادم شود.
گلوکاگون و انسولین از یاختههای متفاوتی در جزایر لانگرهانس ترشح میشوند.
بدن انسان بیش از ۶۰۰ ماهیچه اسکلتی دارد که با انقباض خود بسیاری از حرکات بدن را ایجاد میکنند.
بسیاری از ماهیچهها به صورت جفت باعث حرکات اندامها میشوند؛ زیرا ماهیچهها فقط توانایی انقباض دارند.
انقباض هر ماهیچه فقط میتواند استخوان را در جهتی خاص بکشد، ولی آن ماهیچه نمیتواند استخوان را به حالت قبل برگرداند. این وظیفه بر عهده ماهیچه متقابل آن است.
برای مثال ماهیچه روی بازو میتواند ساعد را به سمت جلو یا بالا بیاورد، ولی نمیتواند آن را به حالت قبل برگرداند و این حرکت توسط ماهیچه پشت بازو انجام میشود. بنابراین هنگامی که یکی از جفت ماهیچههای متقابل در حالت انقباض است، ماهیچه دیگر در حال استراحت است.
گرچه ماهیچههای ما تحت کنترل ارادی هستند، ولی بعضی از این ماهیچهها به صورت غیرارادی هم منقبض میشوند. انقباض ماهیچهها در اثر انعکاس نمونهای از این انقباضهاست.
چند سوال مهم در مورد ماهیچههای اسکلتی:
۱-آیا ماهیچههای اسکلتی همه حرکات بدن را کنترل میکنند؟
نه، این ماهیچهها بسیاری از حرکات بدن را کنترل میکنند.
۲-آیا همه ماهیچههای متصل به استخوان ماهیچههای اسکلتی هستند؟
بله، تمام ماهیچههایی که به استخوان متصل هستند اسکلتی هستند.
۳-آیا هر ماهیچه اسکلتی لزوما به استخوان متصل میشود؟
خیر، بعضی از ماهیچههای اسکلتی به استخوان متصل نیستند. مثلا بنداره خارجی میزراه به استخوان متصل نیست.
۴-آیا هر ماهیچه اسکلتی که به استخوان متصل است باعث حرکت آن میشود؟
نه. ماهیچه چشم از یک سمت به صلبیه و از سمت دیگر به استخوان متصل میشود. این عضله باعث حرکت استخوان نمیشود.
۵-آیا هر ماهیچه اسکلتی که به استخوان متصل میشود همواره به صورت ارادی منقبض میشود؟
نه. مثلا ماهیچه دو سر بازو به استخوان متصل است. این ماهیچه اغلب به صورت ارادی منقبض میشود، اما در مواردی مثل انعکاس عقب کشیدن دست این ماهیچه به صورت غیرارادی منقبض میشود.
آیا هر حرکت استخوان لزوما در پی حرکت ماهیچه انجام میشود؟
خیر، مثلا حرکات استخوانهای چکشی سندانی و رکابی در پی حرکت پرده صماخ انجام میشود.
آیا همواره ماهیچههای بدن به صورت جفت کار میکنند؟ آیا همواره انقباض ماهیچه متقابل باعث برگشت استخوان به حالت اولیه میشود؟
بسیاری از ماهیچههای اسکلتی به صورت جفت باعث حرکت اندامها میشود، این موضوع در مورد همه ماهیچهها درست نیست.
مثلا در تنفس عادی ماهیچههای بین دندهای خارجی باعث میشوند دندهها از حالت اولیه خارج شوند. برای بازگشت آنها به حالت اولیه دیگر نیازی نیست که ماهیچههای بین دندهای داخلی منقبض شوند، فقط کافیست ماهیچههای بین دندهای خارجی به استراحت بروند.
۶-آیا هر عصبی که به ماهیچه اسکلتی پیام میدهد عصب پیکریست؟
بله. هر عصبی که به طور مستقیم به ماهیچه اسکلتی پیام بدهد پیکریست. یعنی عصبدهی ماهیچههای اسکلتی توسط اعصاب پیکری انجام میشود. البته اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک روی عملکرد ماهیچههای اسکلتی تاثیر میگذارند، اما به طور مستقیم به ماهیچه پیام نمیدهند.
بررسی شکل عملکرد ماهیچههای دوسر و سهسر
ماهیچه دو سر از یک سمت به زند زبرین و از سمت دیگر به استخوان کتف متصل شده است. این ماهیچه از سمتی که به کتف متصل میشود دو سر دارد و هر دو سر به کتف متصل است.
ماهیچه سه سر از یک سمت به زند زیرین و از سمت دیگر به استخوانهای بازو و کتف متصل میشود. این ماهیچه از سمتی که به کتف و بازو متصل میشود سه سر دارد که دو سر آن به بازو و یک سر آن به کتف متصل میشود.
محل اتصال ماهیچه دو سر به کتف بالاتر از محل اتصال ماهیچه سه سر به کتف است.
وظایف ماهیچه اسکلتی
ماهیچهها با انقباض خود در حفظ شکل، حالت بدن و ایجاد حرارت موثر هستند.
وظیفه
توضیح
حرکات ارادی
ماهیچهها با اتصال به استخوانها باعث ایجاد حرکت ارادی میشوند.
کنترل دریچههای بدن
ماهیچهها اسکلتی نوعی کنترل ارادی برای دهان، مخرج و پلکها ایجاد میکنند.
حفظ حالت بدن
ماهیچهها با اتصال به استخوانها و انقباض خود باعث اتصال استخوانها به هم و نگهداری بدن به صورت قائم میشوند.
ارتباط
ماهیچههای اسکلتی با کمک به سخن گفتن، نوشتن یا رسم شکل و ایجاد حالات مختلف چهره، در برقراری ارتباط ایفای نقش میکنند.
حفظ دمای بدن
فعالیتهای سوخت و ساز در سلولهای ماهیچهای باعث ایجاد گرمای زیادی میشود که میتواند در حفظ دمای مناسب بدن موثر باشد.
کمک به بازگشت خون سیاهرگی
حرکت خون در سیاهرگها به ویژه در اندامهای پایینتر از قلب، به مقدار زیادی به انقباض ماهیچه اسکلتی وابسته است. انقباض ماهیچههای دست و پا، شکم و دیافراگم به سیاهرگهای مجاور خود فشاری وارد میکنند که باعث باعث حرکت خون در سیاهرگ به سمت قلب میشوند.
در دمای بدن چند چیز موثر هستند: یکی از آنها هیپوتالاموس است. دوم ماهیچههای اسکلتی و سوم خون است.
ما در بدن دریچههایی داریم که جنس آنها بافت پوششیست: دریچهها قلب، دریچه لانه کبوتری، دریچه رگهای لنفی و دریچه مدخل میزنای.
ساختار ماهیچه اسکلتی
در این بخش در مورد ماهیچه اسکلتی صحبت میکنیم که شامل بافت ماهیچهای، بافت پیوندی، اعصاب و رگهاست.
یک ماهیچه اسکلتی از چندین دسته تار ماهیچهای تشکیل شده است. هر دسته تار ماهیچهای از تعدادی سلول یا تار ماهیچهای تشکیل شده است.
این دسته تارها با غلافی از بافت پیوندی رشتهای محکم احاطه شده است. این غلافهای پیوندی در انتها به صورت طناب یا نواری محکم به نام زردپی درمیآیند. زردپیهای دو انتهای ماهیچه به استخوانهای مختلف وصل میشوند. با انقباض ماهیچه دو استخوان به طرف هم کشیده میشوند.
نحوه اتصال ماهیچه به استخوان طوریست که معمولا با تغییر کوتاه در طول ماهیچه استخوان به اندازه زیادی جابهجا میشود. مثلا با کوتاه شدن حدود یک سانتیمتر ماهیچه جلوی بازو، ساعد دست به اندازه زیادی حرکت میکند.
بررسی شکل ساختار ماهیچه اسکلتی
در ماهیچه اسکلتی بافت پیوندی در سه بخش دیده میشود: ۱-اطراف کل ماهیچه ۲-اطراف دسته تار ماهیچهای ۳-اطراف تار ماهیچهای
بیرونیترین سلولهای ماهیچه، سلولهای پیوندی هستند.
در ساختار ماهیچه اسکلتی رگها هم دیده میشود که این رگها دارای ماهیچه صاف هستند. پس در ساختار ماهیچه میتوان یاختههای تک هسته ماهیچه صاف را دید.
تعداد تارهای ماهیچهای در دستههای مختلف متفاوت است؛ بنابراین در هر ماهیچه دسته تارها اندازه یکسانی با هم ندارند.
ضخامت تارهای ماهیچهای نیز یکسان نیست و تعداد تارچههای درون هر تار نیز متفاوت است.
سلول(تار) ماهیچه اسکلتی
سلولهای ماهیچهای مانند استوانهای با چندین هسته دیده میشوند. هر سلول از به هم پیوستن چند سلول در دوره جنینی ایجاد میشود و به همین علت چند هسته دارد.
درون هر سلول تعداد زیادی رشته به نام تارچه ماهیچهای وجود دارد که موازی هم در طول سلول قرار گرفتهاند.
تارچهها از واحدهای تکراری به نام سارکومر تشکیل شدهاند که به تار ماهیچهای ظاهر مخطط میدهند. دو انتهای سارکومر خطی به نام خط Z دیده میشود.
ظاهر مخطط این سلولها به دلیل وجود دو نوع رشته پروتئینی اکتین و میوزین است که با آرایش خاطی در کنار هم قرار گرفتهاند. رشتههای اکتین نازک و از یک طرف به خط Z متصل هستند. این رشتهها به درون سارکومر کشیده شدهاند. رشتههای میوزین ضخیم و بین رشتههای اکتین جا گرفتهاند. این رشتهها سرهایی برای اتصال به اکتین دارند.
بررسی شکلهای تار ماهیچهای
خط Z یک حلقه کامل است.
هر سارکومر دارای دو خط Z و چندین رشته اکتین و میوزین است.
در هر سارکومر تعداد اکتین از میوزین بیشتر است.
رشتههای اکتین میتوانند به چند میوزین متصل شود. همچنین رشتههای میوزین نیز میتواند به چند رشته اکتین متصل شوند.
رشتههای اکتین به برآمدگیهای خط Z در هر سارکومر متصل میشوند.
به یک نقطه در خط Z دو رشته اکتین متصل نمیشود.
مولکول میوزین دارای سر و دم است. این مولکول از دو بخش به هم تابیده تشکیل شدهاند.
در هر سارکومر جایی که میوزین و اکتین همپوشانی دارند تیره رنگ و جایی که صرفا اکتین قرار دارد روشن است.
به اندازه طول میوزین در سارکومر بخش تیره وجود دارد.
در نوار تیره بخشهای روشن هم دیده میشود.
خطوط Z هر سارکومر هم تیره رنگ دیده میشوند.
مکانیسم انقباض ماهیچه
با رسیدن پیام از مراکز عصبی، تحریک از طریق همایه ویژهای از سلول عصبی به سلول ماهیچهای میرسد و ناقل عصبی از پایانه سلول عصبی آزاد میشود.
با اتصال این ناقلین به گیرندههای خود در سطح سلول ماهیچهای، یک موج تحریک در طول غشای سلول ایجاد میشود. با تحریک سلولهای ماهیچهای، یونهای کلسیم از شبکه آندوپلاسمی آزاد میشود. در نتیجه این عمل، سرهای پروتئينهای میوزین به رشتههای اکتین متصل میشود.
با اتصال پروتئینهای میوزین به اکتین و تغییر شکل آن، خطوط Z سارکومر به هم نزدیک میشوند. نزدیک شدن خطوط Z باعث کوتاه شدن طول سارکومرها و در کل، کاهش طول ماهیچه میشود.
لغزیدن میوزین و اکتین در مجاورت هم به انرژی نیاز دارد. برای این کار، باید پلهای اتصال میوزین و اکتین دائما تشکیل و با حرکتی مانند پارو زدن، خطوط Z به سمت هم کشیده شوند؛ سپس سرهای متصل جدا و به بخشهای جلوتر وصل شوند. این لیز خوردن، اتصال و جدا شدن سرهای میوزین صدها مرتبه در ثانیه تکرار و در نتیجه ماهیچههای اسکلتی منقبض میشوند.
هر ماده شیمیایی که منجر به تغییر فعالیت ماهیچه شود لزوما پیک شیمیایی نیست.
کلسیم درون ماهیچه توسط انتشار تسهیل شده آزاد میشود. این کانالها دریچه دار هستند.
توقف انقباض
با توقف پیام عصبی انقباض، یونهای کلسیم به سرعت با انتقال فعال به شبکه آندوپلاسمی بازگردانده و در نتیجه اکتین و میوزین از هم جدا میشوند. در این حال سارکومر تا رسیدن پیام عصبی بعدی در حالت استراحت میماند.
بررسی شکلهای نحوه انقباض
هر پروتئین کروی در رشته اکتین اکتین نام دارد که به کل آنها رشته اکتین گفته میشود. در رشته میوزین هم پروتئینهای چوب مانند وجود دارد که به کل آنها رشته میوزین گفته میشود.
فراوانترین پروتئین انقباضی اکتین است.
سر اکتین در بخش تیره به میوزین متصل میشود.
هر سلولی که در آن اکتین و میوزین فعالیت میکند لزوما ماهیچهای نیست.
در طول انقباض طول اکتین و میوزین ثابت است.
کلسیم برای اتصال سر میوزین به اکتین الزامیست.
در طول انقباض بخش تیره رنگ ثابت میماند و طول بخش روشن کمتر میشود. کمتر شدن بخش تیره به دلیل کوتاه شدن رشتههای اکتین رخ نمیدهد. بلکه افزایش همپوشانی اکتین و میوزین باعث میشود نسبت بخش تیره به بخش روشن بیشتر شود.
حالت استراحت – وضعیت A
*میوزین به اکتین اتصالی ندارد.
*زاویه بین سر و دم میوزین بیشتر از ۹۰ درجه است.
*ATP به سر میوزین اتصال دارد.
*اگر ماهیچه بخواهد به مرحله انقباض برود مولکول ATP باید تجزیه شود.
توجه کنید زمانی که سرهای میوزین به اکتین اتصال ندارد ممکن است دو اتفاق در جریان باشد:
۱- زمانی که ماهیچه در حال استراحت است.
۲-زمانی که سرهای رشته میوزین از رشته اکتین جدا شده و میخواهد به جای دیگر از اکتین متصل شود.
حالت انقباض – مرحله ۱
*پیام عصبی به ماهیچه میرسد و کلسیم از شبکه آندوپلاسمی آزاد میگردد.
*زاویه بین سر و دم میوزین نسبت به حالت استراحت کمتر میشود.
حالت انقباض – مرحله ۲
*اکتین و میوزین در مجاورت هم میلغزند و سر میوزین با حرکت پارویی اکتین را به سمت مرکز سارکومر میکشاند.
*در این مرحله زاویه بین سر و دم میوزین کمتر از ۹۰ درجه میشود.
حالت انقباض – مرحله سه
*با اضافه شدن ATP سر میوزین از اکتین جدا میشود(گاهی در اینجا از عبارت مصرف شدن ATP استفاده میشود).
*زاویه بین سر و دم میوزین همچنان کمتر از نود درجه است.
*زاویه بین سر و دم از مرحله قبل نیز کمتر شده است.
حالت انقباض – مرحله چهار
*در این مرحله سر میوزین به حالت استراحت برمیگردد و زاویه آن با دم بیشتر از ۹۰ درجه میشود.
چند نکته تکمیلی:
بد نیست بدانید سر میوزین خاصیت آنزیمی دارد(به این دلیل که توانایی تجزیه ATP را دارد).
حرکت سر میوزین به سمت داخل سارکومر است.
در یک لحظه همه سرهای یک رشته اکتین در وضعیت یکسانی قرار ندارند.
خودآزمایی: مکانیزم انقباض
به سوالات زیر به صورت بله و خیر پاسخ دهید و سپس پاسخنامه را بررسی کنید.
سوالات
الف. هنگام انقباض ماهیچه چهار سر ران، به منظور کاهش طول نوار روشن خم شدن سر پروتئينهای تشکیل دهنده رشتههای ضخیم سارکومر انجام گرفته است.
پاسخ سوال الف
درست. رشتههای ضخیم سارکومر همان رشتههای میوزین هستند. در هنگام انقباض، سر هر کدام از مولکولهای این رشته خم شده و باعث میشود طول نوار روشن سارکومر کوتاه شود.
ب. به منظور انقباض ماهیچه دلتایی، قبل از تشکیل پلهای اتصالی بین پروتئينهای اکتین و میوزین، آزادسازی کلسیم از شبکه آندوپلاسمی به درون سیتوپلاسم انجام گرفته است.
پاسخ سوال ب
درست. بدون کلسیم اصلا پلهای اتصالی بین اکتین و میوزین شکل نمیگیرد و لازم است قبل از تشکیل این پلهای اتصالی کلسیم از شبکه آندوپلاسمی آزاد شود.
پ. به منظور انقباض ماهیچه توام، قبل از مصرف مولکولهای ATP توسط پروتئینهای انقباضی، اتصال ناقل عصبی به گیرنده درون خود در درون سلولهای ماهیچهای انجام گرفته است.
پاسخ سوال پ
نادرست. درست است که قبل از مصرف ATP توسط پروتئینهای انقباضی ناقل عصبی باید به گیرنده متصل شود، اما این گیرنده در سطح سلولهای ماهیچهای قرار دارد نه درون آنها.
ت. هنگام انقباض ماهیچه کف دست، بلافاصله قبل از مرحلهای که سارکومرها کوتاه میشوند، پلهای اتصالی بین میوزین و اکتین برقرار میشود.
پاسخ سوال ت
درست. با توجه به شکل در مرحله ۲ طول سارکومرها کوتاه میشود و قبل از آن و در مرحله ۱ پلهای اتصالی بین اکتین و میوزین شکل میگیرد.
ث. رشتههای اکتین همانند رشتههای میوزین، پس از انتقال فعال یونهای کلسیم به شبکه آندوپلاسمی، طول خود را میافزایند.
پاسخ سوال ث
نادرست. درست است که بعد اینکه یونهای کلسیم به شبکه آندوپلاسمی برگشتند طول سارکومر بلندتر میشود، اما در این فرایند همپوشانی این دو رشته کمتر میشود نه اینکه طول رشتهها بلندتر شود.
ج. رشتههایی که از یک طرف به خط Z متصل هستند همانند نوع دیگر رشتههای انقباضی در شکل گیری نوارهای روشن موجود در یک سارکومر نقش دارند.
پاسخ سوال ج
نادرست. رشتههایی که از یک طرف به خط متصل هستند رشتههای اکتین هستند و منظور از نوع دیگر رشتههای انقباضی هم رشتههای میوزین است. در یک سارکومر دو نوار روشن وجود دارد که در نزدیکی خطوط Z قرار دارند. در این نوارها تنها رشتههای اکتین حضور دارند.
چ. در زمان انقباض ماهیچه اسکلتی حلق، بعد از اتصال ATP به سر میوزین، ممکن است سرهای جدا شده از اکتین به محلی نزدیکتر به خط Z متصل شوند.
پاسخ سوال چ
درست. زمانی که مولکول ATP به میوزین متصل شد، سر مولکول میوزین از اکتین جدا میشود. در این زمان دو اتفاق ممکن است رخ بدهد: یا ماهیچه به استراحت برود و یا میوزین در محلی نزدیکتر به خط زد به اکتین متصل شود.
ح. در هنگام انقباض ماهیچههای اسکلتی، پس از ایجاد موج تحریکی در طول غشای سلول، بلافاصله رشتههای ضخیم به رشتههای نازک وصل میشوند.
پاسخ سوال ح
نادرست. پس از ایجاد موج تحریک ابتدا یون کلسیم از شبکه آندوپلاسمی خارج میشود و سپس میوزین به اکتین متصل میشود.
خ. در ماهیچه دلتایی انسان، با حضور آدنوزین تری فسفات، موقعیت سر میوزین نسبت به دم آن تغییر میکند.
پاسخ سوال خ
درست. زمانی که ATP به میوزین متصل میشود سر مولکول میوزین از اکتین جدا میشود و زاویه آن با دم از حالت قبل نیز کمتر میشود.
د. در هنگام انقباض ماهیچه سه سر بازو، طی مدت برقراری پل اتصال میوزین به اکتین موقعیت سر میوزین نسبت به دم آن تغییر میکند.
پاسخ سوال د
درست. زمانی که اکتین به میوزین متصل میشود سر مولکول میوزین با کمتر کردن زاویه با دم رشتههای اکتین را به سمت داخل سارکومر میکشد.
ذ. در هنگام انقباض ماهیچه دوسر، دقیقا قبل از جدا شدن میوزین از اکتین، موقعیت سر میوزین نسبت به رشته اکتین به حالت قائم است.
پاسخ سوال ذ
نادرست. دقیقا قبل از جدا شدن سر مولکول میوزین از اکتین (وضعیت C) زاویه سر مولکول میوزین و اکتین به حالت قائم قرار ندارد.
ر. با نزدیک شدن اکتین به بخش میانی میوزین، در انقباض ماهیچههای اسکلتی شکم، موقعیت سر میوزین نسبت به رشته اکتین به حالت غیرقائم در میآید.
پاسخ سوال ر
درست. منظور از «نزدیک شدن اکتین به بخش میانی میوزین» مرحله ۲ است. وقتی این مرحله در حال انجام است و اکتین و میوزین در وضعیت C قرار میگیرد زاویه سر میوزین و اکتین دیگر زاویه قائمه نیست.
ز. علت تیره و روشن دیده شدن سلولهای ماهیچه سرینی این است که در دو انتهای سارکومرها خطوط پروتئينی به نام خطوط Z وجود دارند.
پاسخ سوال ز
نادرست. علت تیره و روشن دیده شدن ماهیچههای اسکلتی به دلیل رشتههای اکتین و میوزین است نه خطوط Z.
ژ. در رابطه با انقباض و استراحت ماهیچه چهارسرران، کاهش فاصله بین دو رشته اکتین در یک سارکومر، به طور حتم بعد از مصرف انرژی برای جابهجایی کلسیم رخ میدهد.
پاسخ سوال ژ
نادرست. زمانی که انقباض تمام میشود یونهای کلسیم با صرف انرژی به شبکه آندوپلاسمی برمیگردند. در این زمان ماهیچه دیگر در حال انقباض نیست و رشتههای اکتین از هم دور میشوند.
س. در انقباض و استراحت ماهیچه دیافراگم، با هر بار جدا شدن سر میوزین از اکتین، به طور حتم توقف آزاد شدن ناقل عصبی از پایانه سلول عصبی رخ میدهد.
پاسخ سوال س
نادرست. تا زمانی که ناقل عصبی وجود داشته باشد، کلسیم از شبکه آندوپلاسمی خارج شده و انقباض ادامه دارد. در این زمان به طور مدام رشتههای اکتین و میوزین به هم متصل میشوند و از هم جدا میشوند.
درواقع بعد از توقف آزاد شدن ناقل رشتههای اکتین و میوزین از هم جدا میشوند، اما اینگونه نیست با هربار جدا شدن اکتین و میوزین ما شاهد توقف آزاد شدن ناقل عصبی از پایانه عصبی باشیم.
ش. در ارتباط با انقباض ماهیچه سه سر، پس از اینکه موج تحریکی در طول غشای سلول ایجاد شد، کانالهای انتقال دهنده یون کلسیم در غشای سلول فعال میشوند.
پاسخ سوال ش
درست. پس از آنکه موج تحریکی در طول غشای سلول ایجاد شد، یونهای کلسیم از شبکه آندوپلاسمی و به روش انتشار تسهیل شده خارج میشوند. انتشار تسهیل شده از طریق کانالها صورت میگیرد.
به عنوان یک نکته در نظر داشته باشید این کانالها کانالهای دریچهدار هستند و نشتی نیستند. اگر این کانالها نشتی بودند انقباض همیشه صورت میگرفت.
تامین انرژی انقباض
بیشتر انرژی لازم برای انقباض ماهیچهها از سوختن گلوکز به دست میآید. در ماهیچهها گلیکوژن به صورت ذخیره وجود دارد و در صورت لزوم به گلوکز تجزیه میشود. در صورت وجود اکسیژن، تجزیه گلوکز میتواند تا چند دقیقه انرژی لازم برای ساخت ATP را فراهم کند.
ماهیچههای اسکلتی و کبد توانایی تولید گلیکوژن دارند.
برای انقباضهای طولانیتر ماهیچهها از اسیدهای چرب استفاده میکنند.
ماده دیگر کراتین فسفات است که میتواند با دادن فسفات خود، مولکول ATP را به سرعت بازتولید کند.
ماهیچههای اسکلتی برای تجزیه کامل گلوکز به اکسیژن نیاز دارند. در هنگام فعالیت شدید که اکسیژن کافی به ماهیچهها نمیرسد، تجزیه گلوکز به صورت بیهوازی انجام میشود. در اثر این واکنشها لاکتیکاسید تولید میشود که در ماهیچه انباشته میشود. انباشته شدن لاکتیک اسید پس از تمرینات ورزشی طولانی باعث گرفتگی و درد ماهیچهای میشود. لاکتیک اسید اضافی به تدریج تجزیه میشود و اثرات درد و گرفتگی ماهیچهای کاهش مییابد.
انواع سلولهای بافت ماهیچهای
سلولهای ماهیچهای را میتوان به دو نوع سلولهای تند و کند تقسیم کرد. این تقسیمبندی بر اساس سرعت انقباض است.
تار ماهیچهای نوع کند برای حرکات استقامتی مانند شنا کردن ویژه شدهاند. این تارها مقدار زیادی رنگدانه قرمز به نام میوگلوبین (شبیه هموگلوبین) دارند که میتوانند مقداری اکسیژن را ذخیره کنند. این تارهای بیشتر انرژی خود را به صورت هوازی به دست میآورند.
تارهای ماهیچهای تند یا سفید سریع منقبض میشوند. این تارها مسئول انجام انقباضات سریع مثل دوی سرعت و بلند کردن وزنهاند. این تارها تعداد میتوکندری کمتری دارند و انرژی خود را بیشتر از راه تنفس بیهوازی به دست میآورند. مقدار هموگلوبین این تارها هم کمتر است. این تارها سریع انرژی خود را از دست میدهند و خسته میشوند. افراد کم تحرک دارای ماهیچه تند بیشتری هستند که با ورزش تارهای نوع تند به نوع کند تبدیل میشوند.
در هر دو نوع تار ماهیچهای هم تنفس هوازی و هم تنفس بیهوازی دیده میشود.
بسیاری از ماهیچههای بدن هر دو نوع سلول را دارند.
برخی از ماهیچههای بدن (مثل ماهیچه حرکت دهنده کره چشم) فقط از تارهای تند و برخی از ماهیچههای بدن (مثل ماهیچههای کف دست) فقط از نوع کند هستند.
خودآزمایی: تامین انرژی و انواع سلولهای ماهیچهای
به سوالات زیر به صورت بله و خیر پاسخ دهید و سپس پاسخنامه را بررسی کنید.
سوالات
الف. در انقباضهای طولانی مدت به طور حتم گلوکز یا کراتین فسفات به عنوان منبع تامین انرژی مصرف میشود.
پاسخ سوال الف
نادرست. در انقباضهای طولانی منبع تولید انرژی سلولهای ماهیچهای اسیدهای چرب است.
ب. در فرایند انقباض شدید ماهیچههای دلتایی، نوعی ماده محرک گیرندههای حس پیکری تولید میشود.
پاسخ سوال ب
درست. در انقباضهای شدید که اکسیژن کافی به سلولهای ماهیچهای نمیرسد لاکتیکاسید تولید میشود. لاکتیک اسید در صورت انباشته شدن باعث گرفتگی و تحریک گیرندههای درد میشود. گیرندههای درد نوعی گیرنده حس پیکری هستند.
پ. گروهی از تارهای یک ماهیچه که انقباضات آهسته دارند برخلاف تارهایی که مسئول انجام انقباضات سریع هستند، به سرعت انرژی خود را از دست میدهند و خسته میشود.
پاسخ سوال پ
نادرست. تارهای تند مسئول انجام انقباضات سریع هستند و به سرعت انرژی خود را از دست میدهند.
ت. در نوعی تار ماهیچهای که رنگ آن قرمز است، پس از توقف پیام عصبی انقباض، کلسیم به سرعت با انتقال فعال به شبکه آندوپلاسمی بازگردانده میشود.
پاسخ سوال ت
درست. در هر دو نوع تار ماهیچهای پس از توقف پیام عصبی کلسیم به سرعت به شبکه آندوپلاسمی برمیگردد. توجه کنید سرعت بازگشت کلسیم در تارهای تند بیشتر است.
ث. سلولهای ماهیچهای تند برخلاف نوع دیگر سلولهای ماهیچهای، با استفاده از مولکول کراتین فسفات به سرعت انرژی را بازتولید میکنند.
پاسخ سوال ث
نادرست. درست است نام برخی از سلولهای ماهیچهای برخلاف دیگری تند است، اما هر دو نوع سلولهای تند و کند از کراتین فسفات برای بازتولید سریع انرژی استفاده میکنند.
ج. هر دو نوع سلولهای ماهیچهای در تمام عضلات اسکلتی حضور دارند.
پاسخ سوال ج
نادرست. بیشتر ماهیچههای بدن هر دو نوع تار تند و کند را دارند.
چ. در انسان نوعی از تارهای ماهیچهای که مقدار زیادی هموگلوبین دارند، همه انرژی خود را به صورت هوازی به دست میآورند.
پاسخ سوال چ
نادرست. منظور صورت سوال تارهای ماهیچهای کند است. این نوع ماهیچهها بیشتر انرژی خود را به صورت هوازی به دست میآورند، نه همه انرژی را.
ح. گروهی از سلولهای ماهیچهای اسکلتی که توانایی بیشتری برای تجزیه کامل گلوکز دارند، نیازمند استفاده از اسیدهای چرب بیشتری هستند.
پاسخ سوال ح
درست. سلولهای ماهیچهای نوع تند توانایی بیشتری برای تجزیه کامل گلوکز دارند. این سلولها به دلیل انقباضهای طولانیتر نیازمند استفاده از اسیدهای چرب بیشتری هستند.
خ. گروهی از تارهای ماهیچهای اسکلتی که بیشترین تعداد پلهای اتصالی را در ثانیه تشکیل میدهند، نسبت به نوع دیگر تارهای ماهیچهای به طور حتم در تجمع ترکیبات اسیدی در ماهیچه موثرتر هستند.
پاسخ سوال خ
درست. تارهای ماهیچهای تند نسبت به نوع دیگر تارهای ماهیچهای تعداد بیشتری پلهای اتصالی را در ثانیه تشکیل میدهد. این تارها نسبت به تارهای کند ترکیبات اسیدی بیشتری تولید میکنند.
د. عدم تقسیم سیتوپلاسم در دوران جنینی همه انواع سلولهای ماهیچهای اسکلتی، باعث حضور چند هسته در آنها شده است.
پاسخ سوال د
نادرست. سلولهای ماهیچهای از به هم پیوستن چند سلول در دوران جنینی ایجاد میشوند، نه به دلیل عدم تقسیم سیتوپلاسم.
ذ. تعدادی رنگدانه قرمز در درون هر تار ماهیچهای ماهیچه توام قرار دارد.
پاسخ سوال ذ
درست. همه سلولهای ماهیچه توام رنگدانه قرمز دارند. در تارهای نوع کند این رنگدانهها بیشتر است.
حرکت در جانوران
جانوران حداقل در بخشی از زندگی خود میتوانند از جایی به جای دیگر حرکت کنند شیوههای حرکتی در جانوران بسیار متنوع است. شنا کردن، پرواز کردن، دویدن و خزیدن نمونههای از این حرکاتاند. با این وجود، اساس حرکت در جانوران مشابه است؛ برای حرکت در یکسو، جانوری باید نیرویی در خلاف آن وارد کند. برای انجام حرکت، جانوران نیازمند ساختارهای اسکلتی و ماهیچهای هستند.
ساختار اسکلت در جانوران متفاوت است ولی میتوان انواع اسکلت در جانوران را به سه گروه آبایستایی، بیرونی و درونی طبقهبندی کرد. اسکلت آبایستایی در اثر تجمع مایع درون بدن به آن شکل میدهد. عروس دریایی اسکلت آبایستایی دارد. ضمنا در این جانوران، با فشار جریان آب به بیرون، جانور به سمت مقابل حرکت میکند. این حالت مانند حرکت بادکنک هنگام خالی شدن هوای آن است و باعث رانده شدن بادکنک در خلاف جهت خروج هوا میشود.
حشرات و سختپوستان نمونههایی از دارای اسکلت بیرونی هستند. در این جانوران اسکلت علاوهبر کمک به حرکت وظیفه حفاظتی هم دارد. با افزایش اندازه جانور، اسکلت خارجی آن هم باید بزرگتر و ضخیمتر شود. بزرگ بودن اسکلت خارجی باعث سنگینتر شدن آن میشود که در حرکات جانور محدودیت ایجاد میکند. به همین علت اندازه این جانوران از حد خاصی بیشتر نمیشود.
مهرهداران اسکلت درونی دارند. در انواعی از ماهیها مانند کوسهماهی، جنس این اسکلت از نوع غضروفی است، ولی در سایر مهرهداران استخوانیست که غضروف نیز دارد. ساختار استخوان در این جانوران بسیار شبیه ساختار استخوان انسان است.
خودآزمایی جامع
به سوالات زیر به صورت بله و خیر پاسخ دهید و سپس پاسخنامه را بررسی کنید.
سوالات
الف. فقط بعضی از حرکات ارادی ماهیچهها در بدن انسان سالم تحت کنترل قشر خاکستری مخ قرار دارد.
پاسخ سوال الف
نادرست. تمام حرکات ارادی ماهیچهها در بدن انسان سالم تحت کنترل قشر خاکستری مخ قرار دارد.
ب. فقط بعضی حرکات غیرارادی سلولهای ماهیچهای با بیش از یک هسته تحت کنترل رشتههای عصبی خودمختار است.
پاسخ سوال ب
درست. سلولهای ماهیچهای با بیش از یک هسته سلولهای ماهیچهای قلبی و اسکلتی هستند. فقط حرکات قلبی تحت کنترل رشتههای عصبی خودمختار است.
پ. همه حرکات ارادی ماهیچههایی با ظاهر مخطط در بدن پسری سالم، در پی ترشح ناقل عصبی از رشتههای عصبی پیکری انجام میشود.
پاسخ سوال پ
درست. ماهیچههایی با ظاهر مخطط در بدن پسری سالم که حرکات ارادی انجام میدهد ماهیچههای اسکلتی هستند. این ماهیچهها همواره تحت کنترل اعصاب پیکری هستند.
ت. رشتههای پروتئينی موثر در ایجاد خطوط تیره و روشن و در ماهیچه دلتایی از نظر امکان مشاهده آنها در روشنترین قسمت سارکومر با یکدیگر مشابه و از نظر اتصال به پروتئینها خطوط Z با یکدیگر متفاوت هستند.
پاسخ سوال ت
نادرست. اکتین و میوزین پروتئينهای موثر در ایجاد خطوط تیره و روشن در ماهیچههای اسکلتی هستند. فقط بخشی از اکتین در روشنترین قسمت سارکومر دیده میشود، همچنین فقط رشته اکتین به خط Z اتصال دارد.
ث. در واحدهای تکراری تارچه یک عضله دلتایی، رشتههایی متشکل از اجزای کروی شکل وجود دارد، این رشتهها در هنگام استراحت از طریق سرهای خود از نوعی رشتههای پروتئينی جدا میشوند.
پاسخ سوال ث
نادرست. رشتههای اکتین در واحدهای تکراری ماهیچههای اسکلتی، از اجزایی کروی شکل تشکیل شدهاند. این رشتهها در هنگام استراحت از میوزین جدا میشوند، اما این رشتهها دارای سر نیستند.
ج. آن دسته از تارهای ماهیچهای اسکلتی که در آنها گستردگی شبکه مویرگی اطراف آنها بیش از سایر تارهاست، با سرعت کندتری سارکومرهای خود را کوتاه میکنند.
پاسخ سوال ج
درست. تنفس هوازی در تارهای کند بیشتر است، بنابراین گستردگی شبکه مویرگی اطراف آنها نیز بیشتر است. در تارهای کند نسبت به تارهای تند سارکومرها با سرعت کمتری کوتاه میشوند.
چ. در انقباض یک تار ماهیچهای تند، همهی سرهای میوزین یک سارکومر در یک جهت حرکت میکنند.
پاسخ سوال چ
نادرست. سرهای میوزین یک طرف سارکومر در خلاف جهت سرهای میوزین سمت دیگر حرکت میکند تا خطوط Z به هم نزدیک شود.
ح. در انقباض طولانیمدت عضله سه سر بازو، به طور حتم مولکولهای پروتئینی پس از مصرف انرژی یونهای کلسیم را به ماده زمینهای سیتوپلاسم تار عضلانی وارد میکنند.
پاسخ سوال ح
نادرست. یونهای کلسیم از شبکه آندوپلاسمی و با انتشار تسهیل شده وارد ماده زمینهای سیتوپلاسم میشود.
خ. هر زمان که سلول ماهیچهای ATP مصرف کند طول نوار تیره برخلاف نوار روشن کوتاه میشود.
پاسخ سوال خ
نادرست. سلول ماهیچهای برای انجام کارهای گوناگون از انرژی ATP استفاده میکند. یکی از این فرایندها میتواند فرایند انقباض باشد که همراه با کوتاه شدن نوار روشن درون سارکومرهاست.
د. تارهای ماهیچهای با بیش از دو هسته که در آنها تعداد کانالهای کلسیمی شبکه آندوپلاسمی بیشتر است، نسبت به نوع دیگر تارها به طور حتم برای تولید انرژی زیستی نیازمند وجود اکسیژن نمیباشند.
پاسخ سوال د
نادرست. تارهای ماهیچهای تند تعداد کانالهای کلسیمی بیشتری دارند. این تارها بیشتر انرژی خود را از طریق تنفس بیهوازی به دست میآورند نه همهی آن را.
ذ. زردپیهای ماهیچه دو سر بازو به استخوان زند زبرین برخلاف تنه استخوان بازو متصل میباشند
پاسخ سوال ذ
درست. زرد ماهیچه دو سر بازو به سر استخوان بازو اتصال دارد نه به تنه آن.
ر. خارجیترین سلولهای ماهیچه دو سر دارای چندین هسته محتوی ۲۲ نوع فامتن غیر جنسی میباشند.
پاسخ سوال ر
نادرست. خارجیترین سلولهای ماهیچه دو سر سلولهای بافت پیوندی متراکم هستند که یک هسته دارند نه چندین هسته.
ز. در هنگام انقباض ماهیچه، هر یک از اکتینهای موجود در واحدهای تکراری تار تارچه ماهیچه توام، فاصله خود را با خطوط Z یک سارکومر حفظ میکنند.
پاسخ سوال ز
نادرست. خارجیترین سلولهای ماهیچه دو سر سلولهای بافت پیوندی متراکم هستند که یک هسته دارند نه چندین هسته.
ژ. نوعی تار ماهیچه اسکلتی که با ورزش کردن به نوع دیگری از تار ماهیچهای تبدیل میشود برخلاف نوع دیگر تار ماهیچه اسکلتی میتواند عملکردی تحت تاثیر اعصاب خودمختار داشته باشد.
پاسخ سوال ژ
نادرست. نوع تار ماهیچه اسکلتی که با ورزش کردن به نوع دیگری تبدیل میشود تار تند است. تارهای ماهیچه اسکلتی همواره تحت تاثیر اعصاب پیکری هستند.
س. نوعی ماهیچه اسکلتی که سرعت آزاد شدن یون کلسیم در شبکه آندوپلاسمی آن بیشتر است، برخلاف نوع دیگر ماهیچه اسکلتی توانایی تحریک گیرندههای سازشناپذیر بدن را دارد.
پاسخ سوال س
نادرست. هر دو نوع تار ماهیچهای توانایی تولید لاکتیک اسید را دارند و میتوانند گیرندههای سازشناپذیر بدن را تحریک کنند.
ش. نوعی تار ماهیچهای اسکلتی که به میزان بیشتری ماده مصرفی آنزیم انیدراز کربنیک را تولید میکند، برخلاف نوع دیگر تار ماهیچهای، با سرعت کمتری پلهای اتصالی بین اکتین و میوزین را تشکیل میدهد.
پاسخ سوال ش
درست. کربن دی اکسید ماده مصرفی آنزیم انیدراز کربنیک است. تار ماهیچهای کند برخلاف تار ماهیچهای تند کربن دی اکسید بیشتری تولید میکند. این تار ماهیچهای با سرعت بیشتری پلهای اتصالی بین اکتین و میوزین را تشکیل میدهند.
اسکلت انسان یک سیستم یکپارچه متشکل از استخوانها، غضروفها، مفاصل و رباطهاست.
استخوانها بخشی از اسکلت انسان را تشکیل میدهند.
اسکلت انسان شامل دو بخش محوری و جانبیست.
بخش محوری از ساختارهایی مثل مغز و قلب حفاظت میکند. همچنین بخشهایی از آن در جویدن، شنیدن، صحبت کردن و حرکات بدن نیز نقش دارد.
بخش جانبی نسبت به اسکلت محوری نقش بیشتری در حرکات بدن دارد. استخوانهای دست و پا از اجزای اسکلت جانبی هستند.
همهی استخوانهای سر، دندهها، جناغ، و ستون مهره بخش محوری اسکلت را تشکیل میدهند. بقیه استخوانها بخش جانبی اسکلت را تشکیل میدهند.
بررسی کلی اسکلت بدن
درست است که در کتابهای جدید طراحی سوال از تصویر اسکلت بدن ممنوع شده است، اما باید به این موضوع توجه کنیم که این اطلاعات در شکلهای دیگر کتاب دهم و یازدهم آمده است. پس به جز نکات خیلی ریز، همچنان ما مجبور به بررسی شکل اسکلت انسان هستیم.
ترقوه و کتف ترقوه از سطح جلویی بدن مشخص است و از روی دنده اول عبور میکند. ترقوه از یک سمت با جناغ و از سمت دیگر با کتف مفصل دارد. استخوان کتف با استخوانهای بازو و ترقوه مفصل دارد. مفصل شانه بین استخوانهای کتف، ترقوه و بازو است. این مفصل از نوع گوی و کاسه بوده که در آن کتف و ترقوه ثابت است و بازو حرکت میکند. کتف با استخوانهای اسکلت محوری بدن مفصل ندارد.
قفسه سینه بخش بالایی جناغ با استخوان ترقوه و دندههای مفصل دارد. بخشهای میانی بخش انتهایی آن با دندهها مفصل دارد. بیشتر دندهها با جناغ مفصل دارند. دندههای ۱۱ و ۱۲ در هر سمت از قفسه سینه به جناغ وصل نیستند. همه دندهها به ستون مهرهها متصل هستند. اولین مهره از ستون مهره به جمجمه متصل است که بخشی از اسکلت محوریست. آخرین مهره از ستون مهره با استخوانهای لگن مفصل میشود که بخشی از اسکلت جانبیست. همه استخوانهای ستون مهره به حداقل یک مهره دیگر متصل هستند و فقط بعضی از آنها به استخوانهای دیگر متصل میشوند.
دست استخوان بازو از یک طرف با کتف و از طرف دیگر با استخوانهای ساعد مفصل تشکیل میدهد. هر دوی این مفصلها از نوع متصل است. در مفصل آرنج استخوان زند زیرین از بخش پهن و استخوان زند زبرین از بخش نازکتر خود با بازو مفصل دارند. در صورتی که کف دست به سمت جلو باشد زند زبرین به سمت خارج قرار میگیرد. انگشت شصت در امتداد زند زبرین قرار دارد.
پا هر استخوان نیم لگن با نیم لگن مقابل، استخوان خاجی (آخرین استخوان ستون مهره) و با استخوان ران مفصل دارد.
جمجمه بین بیشتر استخوانهای جمجمه مفصل ثابت وجود دارد. استخوان فک پایین متحرک است و در نزدیکی استخوان گیجگاهی حالت دو شاخه دارد. بزرگترین استخوان جمجمه آهیانه است. استخوانهای پیشانی و پسسری به صورت یک تکه هستند. کاسه چشم از شش استخوان تشکیل شده است. هر استخوان گیجگاهی با چهار استخوان دیگر مفصل دارد: استخوان پسسری+استخوان آهیانه+استخوان فک پایین+استخوان پروانهای. استخوان گیجگاهی با استخوان پیشانی مفصل ندارد.
اعمال استخوانها
استخوانها اعمال مختلفی را در بدن بر عهده دارند:
وظیفه
توضیح
پشتیبانی
استخوانها شکل بدن را تعیین و نیز چهارچوبی را ایجاد میکنند تا اندامها بر روی آنها مستقر شوند.
حرکت
اتصال ماهیچهها اسکلتی به استخوانها و انقباض آنها باعث انتقال نیروی ماهیچه به استخوان و حرکت آن میشود.
حفاظت اندامهای درونی
اسکلت استخوانی از بخشهای حساسی مثل قلب، مغز، نخاع و ششها حفاظت میکند.
تولید سلولهای خونی
بسیاری از استخوانها مغز قرمز دارند که سلولهای خونی را تولید میکنند.
ذخیره مواد معدنی
استخوانها محل ذخیره مواد معدنی مانند فسفات و کلسیماند.
کمک به شنیدن، تکلم و اعمال دیگر
استخوانهای کوچک گوش در شنیدن و استخوانها آرواره در تکلم و جویدن نقش دارند.
انواع استخوانها
استخوانها اشکال مختلفی دارند.
۱-استخوانهای دراز مانند بازو، ران، ترقوه، انگشتهای دست و پا.
۲-استخوانهای کوتاه مثل مچ.
۳-استخوانهای پهن مثل استخوان جمجمه، جناغ، دندهها کتف و لگن از استخوانهای پهن هستند.
۴-استخوانهای نامنظم مثل استخوانهای ستون مهره.
استخوانهای گوش استخوانهای کوچک هستند، اما استخوان کوتاه نیستند.
ساختار استخوان
هر استخوان از دو نوع بافت استخوانی فشرده و اسفنجی تشکیل شده است. میزان و محل قرارگیری هر نوع بافت استخوانی در استخوانهای مختلف متفاوت است.
بافت استخوانی فشرده در طول استخوان ران به صورت واحدهایی به اسم سامانه هاورس قرار گرفته است.
سامانه هاورس از استوانههای هممرکز تیغههای استخوانی تشکیل شده است. این تیغههای استخوانی از سلولهای استخوانی، ماده زمینهای و کلاژن در اطراف آنها تشکیل شده است.
ماده زمینهای بافت استخوانی از پروتئين و مواد معدنی تشکیل شده است.
هر سامانه هاورس یک مجرای مرکزی دارد که اعصاب و رگها در آن قرار دارد.
سطح درونی تنه استخوان ران بافت اسفنجی دارد.
سطح خارجی استخوان ران توسط بافت پیوندی احاطه شده است. رگها و اعصاب برای ورود به استخوان از این بافت عبور میکنند.
انتهای برآمده استخوان ران از بافت اسفنجی پر شده است. بافت استخوانی اسفنجی از میلهها و صفحههای استخوانی تشکیل شده. بین صفحهها و میلهها حفرههایی وجود دارد که توسط رگها و مغز استخوان پر شده است.
مغز استخوان در دو نوع زرد و قرمز وجود دارد. مغز زرد بیشتر از چربی تشکیل شده است و مجرای مرکزی استخوانهای دراز را پر میکند. مغز قرمز استخوان در بافت استخوانی اسفنجی دیده میشود. در کمخونیهای شدید مغز زرد به مغز قرمز تبدیل میشود.
هر مغز قرمزی لزوما در بافت اسفنجی حضور ندارد. هر بافت اسفنجی هم لزوما مغز قرمز ندارد.
در تنه بافت فشرده بیشتر است و در سر بافت اسفنجی بیشتر است.
مغز زرد در تنه استخوان دراز و در حفره مرکزی وجود دارد. پس نه در بافت اسفنجی دیده میشود و نه در بافت متراکم.
بررسی شکل اسخوان دراز
استخوان ران توسط بافت دولایه پیوندی احاطه میشود که سلولهای سنگفرشی مانند دارد.
یاختههای استخوانی هسته بیضی شکل و زوائد سیتوپلاسمی دارند.
هر سیستم هاورس یک مجرای مرکزی دارد، اما علاوه بر آن مجراهایی دارد که سیستمها را به هم متصل میکند.
داخلیترین لایه و خارجیترین لایه بافت متراکم استخوان در سامانه هاورس شرکت نمیکنند.
لزوما هر رگی که وارد سامانه هاورس شد به سمت بخش اسفنجی نمیرود.
تشکیل و تخریب استخوانها
در دوران جنینی استخوانها از بافت نرم تشکیل و به تدریج با افزوده شدن نمکهای کلسیم سخت میشوند.
سلولها استخوانی تا اواخر سن رشد ماده زمینهای ترشح میکنند و بنابراین توده استخوانی و تراکم آن افزایش پیدا میکند. با افزایش سن سلولهای استخوانی کم کار میشوند و توده استخوانی به تدریج کاهش پیدا میکند.
استخوانها در اثر فعالیت بدنی مانند ورزش یا با افزایش وزن ضخیم، متراکمتر و محکمتر میشود. استخوانهایی که کمتر مورد استفاده قرار میگیرند ظریفتر میشوند.
استخوانهای بدن به طور پیوسته دچار شکستگیهای میکروسکپی میشوند که نتیجه حرکات حرکات معمول بدن هستند.
شکستگیهای دیگر میتواند ناشی از ضربه یا برخورد باشد. در این حالت سلولهای نزدیک به محل شکستگی سلولهای استخوانی جدید میسازند و پس از چند هفته آسیب بهبود پیدا میکند.
تراکم استخوان از عوامل مهم استحکام استخوانهاست و کاهش آن باعث پوکی استخوان میشود. در پوکی استخوان تخریب استخوانی افزایش مییابد، در نتیجه استخوانها ضعیف و شکننده میشوند.
عوامل موثر در پوکی استخوان:
۱-کمبود ویتامین D و کلسیم غذا
۲-نوشیدنیهای الکلی و دخانیات (با جلوگیری از رسوب کلسیم در استخوانها)
۳-اختلال در ترشح بعضی هورمونها (کاهش کلسیتونین یا افزایش هورمون پاراتیروئیدی) و مصرف نوشابه گازدار
در پوکی استخوانی تعداد حفرات کمتر و سایز حفرات بزرگتر میشود.
در پوکی استخوان بافت اسفنجی بیشتر آسیب میبیند.
از بیست تا هشتاد هم مردان و هم زنان روند نزولی در تراکم استخوانی دارند.
در تمامی سنین تراکم استخوانی مردان بیشتر است.
از بیست تا چهل سالگی شیب کاهش تراکم استخوانی زنان کمتر است. اما از چهل سالگی و با شروع یائسگی این شیب از مردان بسیار بیشتر میشود.
مفصل
مفصل محل اتصال استخوانها با هم است.
در بعضی مفصلها استخوانها حرکت نمیکنند، مثل مفصل ثابت در استخوانهای جمجمه.
در بیشتر مفصلها استخوانها قابلیت حرکت دارند. سر استخوانها در این محلها توسط بافت غضروفی پوشیده شده است. مفصل زانو، انگشتان و لگن از نمونه مفصلهای متحرک است.
ماهیچه اسکلتی میتواند به جمجمه هم متصل شود. توجه کنید استخوانهای جمجمه میتواند در مفصل ثابت شرکت کنند.
استخوانها در محل مفاصل متحرک توسط یک کپسول از جنس بافت پیوندی رشتهای احاطه شدهاند که پر از مایع مفصلی لغزنده است. مایع مفصلی و سطح صیقلی غضروف به استخوانها این امکان را میدهد که سالیان زیادی مجاور هم لیز بخورند و اصطکاک چندانی نداشته باشند.
علاوه بر کپسول مفصلی رباطها و زردپیها هم به کنار هم ماندن استخوانها کمک میکنند. رباط بافت پیوندی رشتهای محکمیست که استخوانها را به هم متصل میکند.
بخش صیقلی غضروفها در اثر کارکرد زیاد، ضربات، آسیبها و بعضی بیماریها تخریب میشود ولی بدن دوباره آن را ترمیم میکند. اگر سرعت تخریب بیشتر از ترمیم باشد میتواند باعث بیماریهای مفصلی شود.
بررسی شکل بخشهای تشکیل دهنده مفصل
قطر کپسول مفصلی از قطر پرده ترشح کننده مایع مفصلی بیشتر است.
مایع مفصلی با پرده و غضروف در تماس است.
مایع مفصلی در همه جا توسط پرده سازندهاش احاطه نشده است.
پرده سازنده مایع مفصلی هم با کپسول، هم با مایع مفصلی، هم با غضروف و هم با استخوان در تماس است.
خودآزمایی
به سوالات زیر به صورت بله و خیر پاسخ دهید و سپس پاسخنامه را بررسی کنید.
سوالات
الف. خارجیترین سلولهای استخوانی موجود در تنه استخوان ران به طور حتم بر روی دایرهای با مرکزیت مجرای هاورس قرار گرفتهاند.
پاسخ سوال الف
نادرست. خارجیترین سلولهای استخوانی روی یک تیغه قرار گرفتهاند، اما این تیغه در سامانه هاورس قرار ندارد.
ب. خارجیترین سلولهای استخوانی موجود در تنه استخوان ران به طور حتم در نزدیکی رگهای خونی و با فاصله زیاد از مغز قرمز قرار گرفتهاند.
پاسخ سوال ب
درست. خارجیترین سلولهای استخوانی تنه استخوان ران از بافت اسفنجی دور هستند و در نزدیکی رگهای خونی قرار دارند.
پ. بافت تشکیل دهنده کپسول مفصلی نسبت به بافت پیوندی سست دارای سلولهای بیشتریست.
پاسخ سوال پ
نادرست. بافت تشکیل دهنده کپسول مفصلی بافت پیوندی متراکم است. این بافت نسبت به بافت پیوندی سست دارای سلولهای کمتریست.
ت. فاصله غضروف پوشاننده سر استخوان ران تا نزدیکترین غضروف صفحه رشد، به دنبال رشد استخوان افزایش مییابد.
پاسخ سوال ت
نادرست. فاصله استخوان پوشانند سر استخوان تا نزدیکترین صفحه رشد همواره ثابت است. فاصله غضروف پوشاننده سر استخوان تا دروترین صفحه رشد با رشد استخوان افزایش پیدا میکند.
ث. پرده سازنده مایع مفصلی به دنبال ترشح موادی به غضروف مفصلی در کاهش میزان اصطکاک نقش دارند.
پاسخ سوال ث
نادرست. این پرده در کاهش اصطکاک نقش دارد، اما این کار را با وارد کردن مایع مفصلی به فضای داخل مفصل انجام میدهد نه غضروف.
ج. خارجیترین سلولهای استخوانی موجود در تنه استخوان ران، در بین سلولهای خود حفرههای نامنظم زیادی دارند.
پاسخ سوال ج
نادرست. بافت اسفنجی در بین سلولهای خود حفرههای نامنظم زیادی دارد. خارجیترین سلولهای موجود در تنه استخوان بخشی از بافت فشرده هستند.
چ. بافت استخوانی که سلولهای خونی را تولید میکند، میتواند علاوه بر مغز استخوان رگهای خونی نیز داشته باشد.
پاسخ سوال چ
نادرست. سلولهای خونی را مغز قرمز استخوان تولید میکند که جزئی از بافت استخوانی نیست.
ح. سلولها استخوانی بافت اسفنجی در ضخامت میلهها و صفحات استخوانی قرار میگیرند و زوائد سیتوپلاسمی متعددی دارند.
پاسخ سوال ح
درست. این موضوع را به عنوان یک نکته یاد بگیرید.
خ. بافت پیوندی اطراف تنه استخوان ران دارای دو لایه است که لایه داخلی برخلاف لایه خارجی آن ظاهری سنگفرشی دارد.
پاسخ سوال خ
درست. بافت پیوندی اطراف استخوان ران دو لایه دارد که لایه داخلی سلولهای پهن و سنگفرشی مانند دارد.
د. در سطح خارجی بافت استخوانی فشرده بخشی قرار دارد که از طریق رشتههای محکم و سفید رنگ به بافت استخوانی فشرده متصل است.
پاسخ سوال د
نادرست. در سطح خارجی بافت استخوانی فشرده بافت پیوندی قرار دارد که لایه داخلی آن از طریق رشتهها به بافت استخوانی فشرده اتصال دارد.
ذ. در گروهی از مفاصل بدن انسان سالم و بالغ، کپسول سازنده مایع مفصلی اطراف مفصل مشاهده میشود.
پاسخ سوال ذ
نادرست. درست است که کپسول مفصلی در مفاصل متحرک دیده میشود، اما دقت کنید این کپسول مایع مفصلی را نمیسازد.
ر. در گروهی از مفاصل بدن یک انسان سالم و بالغ، استخوانها توانایی حرکت دارند.
پاسخ سوال ر
درست. فقط در مفاصل متحرک استخوانها توانایی حرکت دارند.
ز. در گروهی از مفاصل بدن انسان سالم و بالغ دو استخوان با شکلهای مختلف به هم متصل میشوند.
پاسخ سوال ز
درست. در برخی مواد مثل مفصل استخوان لگن با خود دو استخوان هم شکل با هم مفصل شدهاند و در گروهی دیگر دو استخوان با شکلهای متفاوت به هم وصل میشوند.
ژ. استخوان جناغ یک استخوان پهن با ضخامت غیر یک نواخت است که ترقوهها در دو سمت آن به آن متصل میشود.
پاسخ سوال ژ
درست.
س. هر استخوان نیم لگن تنها با یک استخوان از اسکلت جانبی و یک استخوان از اسکلت محوری مفصل تشکیل میدهد.
پاسخ سوال س
نادرست. استخوان لگن با ستون مهره، ران و نیم لگن سمت مقابل مفصل تشکیل میدهد که میشود دو استخوان از اسکلت جانبی و یک استخوان از اسکلت محوری.
ش. استخوانهای زند زبرین و زند زیرین در بالا با استخوان بازو و در پایین مجموعا با بیش از دو استخوان مچ دست در ارتباط هستند.
پاسخ سوال ش
درست.
ص. چند مورد درباره استخوانی که بخش انتهای مجرای گوش انسان محافظت میکند صحیح است؟ *هیچگونه مجاورتی با زردپیهای ماهیچهای ندارند. *با استخوان متحرک جمجمه مفصل تشکیل میدهد. *با استخوانهای مجاور خود نوعی مفصل لغزنده تشکیل میدهد. *در لبههای دندانهدار خود، توسط کپسول پیوندی پوشیده شده است.
پاسخ سوال ش
مورد اول: نادرست. با توجه به شکل ۲۹ کتاب یازدهم این استخوان در مجاورت زردپی قرار میگیرد.
مورد دوم: درست. این استخوان با استخوان فک پایین مفصل متحرک تشکیل میدهد.
مورد سوم: نادرست. این استخوان فقط مفصل ثابت و لولایی تشکیل میدهد.
مورد چهارم: نادرست. در مفصل ثابت کپسول پیوندی وجود ندارد.
گیرنده های حسی انسان میتوانند محرکهای گوناگون محیط را دریافت کنند. اما محرکهایی مانند پرتوهای فرابنفش نیز وجود دارد که انسان به کمک دستگاههای ویژهای میتواند آنها را دریافت کند؛ در حالی که برخی جانوران گیرندههای دریافت کننده آنها را دارند.
گیرندههای مکانیکی خط جانبی
در دو سوی بدن ماهی ساختاری به نام خط جانبی وجود دارد. این ساختار کانالی در زیر پوست جانور است که از راه سوراخهایی با محیط بیرون ارتباط دارد. درون کانال، سلولهای مژکداری قرار دارند که به ارتعاش آب حساساند. مژکهای این سلولها در ماده ژلاتینی قرار دارند.
جریان آب در کانال، ماده ژلاتینی را به حرکت درمیآورد. حرکت ماده ژلاتینی سلولهای گیرنده را تحریک میکند و ماهی به کمک خط جانبی از وجود اجسام و جانوران دیگر (شکار یا شکارچی) در پیرامون خود آگاه میشود.
خط جانبی ماهی کانالی در زیر پوست ماهیست، نه در پوست ماهی.
مژکهای گیرنده خط جانبی با آب تماس ندارد.
بررسی شکل خط جانبی
خط جانبی ماهیها بعد از سر تا ابتدای باله دمی و در نزدیکی سطح پشتی بدن قرار دارد.
منفذ کانال خط جانبی از پولک عبور میکند، اگر آن ماهی پولک دار باشد.
درون کانال خط جانبی یک سری فرورفتگیهایی قرار دارد که گیرندهها در آن قرار دارند.
در زیر کانال خط جانبی عصب گیرنده خط جانبی قرار دارد. این عصب هر چه به سر نزدیک میشود ضخیمتر میشود، اما عرض خود کانال خط جانبی تقریبا در تمامی طول آن ثابت است.
مژکهای گیرنده خط جانبی ماهی مژکهای غیر یک نواخت دارند و در پوشش ژلاتینی محاصره شدهاند.
یاختههای پشتیبان با گیرنده و ماده ژلاتینی در تماس است و اندازه هسته یاخته پشتیبان از هسته گیرنده خط جانبی کوچکتر است.
اندازه سلول پشتیبان از سلول گیرنده بزرگتر است، هسته یاختههای پشتیبان در سطحی پایینتر قرار دارد. قطر گیرنده مکانیکی در محل حضور هسته بزرگتر است.
هر گیرنده با دو رشته عصبی سیناپس برقرار کرده است.
مقایسه سلول گیرنده و پشتیبان در خط جانبی
سلول گیرنده
سلول پشتیبان
اندازه
کوچکتر
بزرگتر
تعداد
کمتر
بیشتر
محل قرارگیری
درون فرورفتگی کانال خط جانبی
درون فرورفتگی کانال خط جانبی
مژک
دارد (با اندازه نابرابر)
ندارد
تماس با ماده ژلاتینی
دارد
دارد
اندازه هسته
بزرگتر
کوچکتر
موقعیت هسته
غیرمرکزی (نزدیک به قاعده سلول)
غیرمرکزی (نزدیک به قاعده سلول)
ارتباط با رشته عصبی
دارد (هر گیرنده با دو رشته)
ندارد
تبدیل اثر محرک به پیام عصبی
دارد
ندارد
گیرندههای شیمیایی در پا
در مگس گیرندههای شیمایی در موهای حسی روی پاهای آن قرار دارند. مگسها به کمک این گیرندهها انواع مولکولها را تشخیص میدهند.
بررسی شکل گیرندههای شیمیایی در پا
موی حسی پشه در هر ششپای او وجود دارد.
در هر پای مگس چندین موی حسی وجود دارد.
درون موی حسی فقط دندریت قرار دارد. جسم سلولی و آکسون خارج از موی حسی پشه وجود دارد.
در نورونهای گیرنده شیمیایی آکسون بلندتر از دندریت است.
گیرنده مکانیکی صدا در پا
روی هر یک از پاهای جلویی جیرجیرک یک محفظه هوا وجود دارد که پرده صماخ روی آن کشیده شده است. لرزش پرده در اثر امواج صوتی گیرندههای مکانیکی را که در پشت پرده صماخ قرار دارند، تحریک و جانور صدا را دریافت میکند.
بررسی شکل گیرنده مکانیکی صدا در پا
پاهای جلویی جیرجیرک چهار بند دارد که بلندترین بند آن به بدن اتصال دارد.
گیرنده مکانیکی صدا در جیرجیرک بین بند اول و دوم پاهای جلویی قرار دارد.
اطراف پرده صماخ جیرجیرک زوائد مو مانند وجود دارد.
پشت پرده صماخ جیرجیرک بیش از یک گیرنده مکانیکی وجود دارد.
در جیرجیرک پرده صماخ مستقیما گیرنده را تحریک میکند.
گیرندههای نوری چشم مرکب
چشم مرکب که در حشرات دیده میشود از تعداد زیادی واحد بینایی تشکیل شده است. هر واحد بینایی، یک قرنیه، یک عدسی و تعدادی گیرنده نوری دارد.
هر یک از واحدهای نوری تصویر کوچکی از بخشی از میدان بینایی را ایجاد میکنند. دستگاه عصبی جانور، این اطلاعات را یکپارچه و تصویری موزاییکی ایجاد میکند.
گیرندههای نوری برخی حشرات مانند زنبور پرتوهای فرابنفش را نیز دریافت میکنند.
بررسی شکل گیرندههای نوری چشم مرکب
گیرندههای بینایی حشرات قطر ثابتی ندارند. پیام عصبی از نازکترین بخش این گیرنده خارج میشود. هسته این گیرندهها در یک سطح قرار ندارند.
بخش پهنتر عدسی در هر واحد بینایی به سمت قرنیه قرار دارد.
روی قرنیه یک لایه شفاف قرار دارد که جزئی از چشم است (برای مشاهده بهتر به شکل کتابتان نگاه کنید).
گیرنده فروسرخ مار زنگی
برخی مارها میتوانند پرتوهای فروسرخ را تشخیص دهند.
در جلو و زیر هر چشم مار زنگی سوراخیست که گیرندههای پرتوهای فروسرخ در آن قرار دارند. به کمک این گیرندهها، مار پرتوهای فروسرخ تابیده از بدن شکار را دریافت میکند و محل آن را در تاریکی تشخیص میدهد.
بررسی شکل گیرنده فروسرخ در مار زنگی
برخی مارها گیرنده فروسرخ را تشخیص میدهند.
دمای دم موش از دمای بقیه بدن او کمتر است.
مغز ماهی
بالاترین نقطه مغز ماهی مخچه است. جلوییترین بخش پیازهای بویایی و عقبترین نقطه بصل النخاع است.
بزرگترین بخش لوب بیناییست. کوچکترین بخش لوبهای بویایی یا پیازهای بویاییست.
مخ ماهی برخلاف مخ انسان سطحی صاف دارد. در ماهی مخچه از مخ بزرگتر و بالاتر قرار دارد. پیامهای بینایی ماهیها خارج از مخ پردازش میشود.
عصب بینایی از پایین وارد لوب بینایی و عصب بویایی به صورت افقی وارد پیازهای بویایی میشود.
خودآزمایی
به سوالات زیر به صورت بله و خیر پاسخ دهید و سپس پاسخنامه را بررسی کنید.
سوالات
الف. سلولهای گیرنده خط جانبی ماهی همانند سلولهای پشتیبان اطراف آنها، ممکن است در روبهروی منافذ کانال خط جانبی قرار نگرفته باشند.
پاسخ سوال الف
درست. مطابق شکل گیرندهها و سلولهای پشتیبان اطراف آنها ممکن است در روبهروی منافذ کانال خط جانبی قرار بگیرند یا نگیرند.
ب. در خط جانبی ماهی، سلولهای پشتیبان در مقایسه با نوعی از سلولهای گیرنده که محرک آنها ارتعاش آب است هسته کوچکتری داشته و به عصبی که درون کانال خط جانبی کشیده شده نزدیکتر است.
پاسخ سوال ب
درست. سلولهای پشتیبان نسبت به سلولهای گیرنده هسته کوچکتری دارند. اما عصب در زیر کانال خط جانبی کشیده شده نه درون آن.
پ. در خط جانبی ماهی برخلاف سلولهای پشتیبان با سلولهای مشابه خود ارتباط فیزیکی و مستقیم نداشته و بخش عمده آنها خارج از ماده ژلاتینی قرار دارد.
پاسخ سوال پ
درست. در خط جانبی گیرندهها با هم ارتباط فیزیکی و مستقیم ندارند و فقط مژکهای آنها درون ماده ژلاتینی قرار دارد.
ت. چند مورد درباره گیرنده حسی درون کانال خط جانبی ماهی صحیح است؟ *همانند گیرندههای بخش دهلیزی گوش انسان مژکهایی با طول نابرابر دارد. *همانند نوعی گیرنده مستقر در لایه درم پوست انسان اثر محرکهای مکانیکی را دریافت میکند. *برخلاف گیرندههای بخش حلزونی گوش انسان مژکهای آن درون ماده ژلاتینی قرار دارد. *برخلاف گیرندههای چشایی زبان انسان میتوانند با بیش از یک رشته عصبی ارتباط داشته باشد.
پاسخ سوال ت
مورد اول: درست. هم گیرنده حسی کانال خط جانبی و هم گیرندههای بخش دهلیزی گوش انسان مژکهایی با طول نابرابر دارد.
مورد دوم: درست. گیرنده فشار در لایه درم پوست انسان همانند گیرنده کانال خط جانبی نوعی گیرنده مکانیکی محسوب میشوند.
مورد سوم: درست. مژکهای گیرنده خط جانبی درون ماده ژلاتینی قرار دارد، اما مژک گیرندههای بخش حلزونی گوش انسان صرفا با ماده ژلاتینی در تماس است.
مورد چهارم: نادرست. هم گیرندههای درون کانال خط جانبی و هم گیرندههای چشایی زبان میتوانند با دو رشته عصبی ارتباط داشته باشند.
ث. نازکترین بخش عدسی در هر واحد بینایی از چشم مرکب حشرات، به سلولهای کشیده گیرنده نور نزدیک است اما با آنها تماسی ندارد.
پاسخ سوال ث
درست. نازکترین بخش عدسی راس آن است که به سمت گیرندههای نوری قرار دارد. عدسی با گیرندههای تماس ندارد.
ج. چند مورد در رابطه با هر چشم مرکب در جیرجیرک صحیح است؟ *تعداد فراوانی قرنیه دارد. *تصویر کوچکی از میدان بینایی را ایجاد میکند. *حدود نیمی از میدان بینایی جانور را تشکیل میدهد. *اطلاعات بینایی پس از خارج شدن از هر چشم ابتدا به طناب عصبی پشتی ارسال میشود.
پاسخ سوال ج
هر چشم مرکب از تعداد زیادی واحد بینایی تشکیل شده است. مورد اول: درست. هر واحد بینایی یک قرنیه دارد و هر چشم مرکب از تعداد زیادی واحد بینایی تشکیل شده است. مورد دوم: نادرست و مورد سوم: درست. هر واحد بینایی بخش کوچکی از میدان بینایی و هر چشم حدود نیمی از میدان بینایی جانور را تشکیل میدهد. سوال در مورد هر چشم است پس مورد دوم نادرست و مورد سوم درست است. مورد چهارم: نادرست. طناب عصبی حشرات شکمیست.
چ. بزرگترین بخش در مغز ماهی در تماس مستقیم با بصل النخاع قرار گرفته است.
پاسخ سوال چ
نادرست. بزرگترین بخش در مغز ماهی لوب بیناییست. لوب بینایی در تماس با مخچه قرار دارد.
ح. بالاترین بخش مغز ماهی نمیتواند معادل بخشی از دستگاه عصبی مرکزی یک انسان سالم باشد که تحت تاثیر اطلاعات حاصل از گیرندههای حسی هر دو گروه حواس ویژه و پیکری فعالیت خود را تغییر دهد.
پاسخ سوال ح
نادرست. بالاترین بخش مغز ماهی مخچه است. مخچه در انسان از گیرندههای حس وضعیت و گیرندههای تعادل پیام دریافت میکند.
خ. عقبترین بخش مغز در ماهیها نمیتواند معادل بخشی از دستگاه عصبی مرکزی یک انسان سالم باشد که مرکز دستور پیام عصبی به ماهیچه دو سر بازو در هنگام انعکاس عقب کشیدن دست پس از برخورد با جسم داغ باشد.
پاسخ سوال خ
درست. عقبترین بخش مغز در ماهیها بصل النخاع است. این بخش در انعکاس عقب کشیدن دست نقشی ندارد و مرکز این انعکاس نخاع است.
د. در ماهیها بخشی که بلافاصله در عقب لوبهای مغزی دریافت کننده اطلاعات از گیرندههای نوری قرار دارد، به طور حتم در مقایسه را مرکز تعادل حجم کوچکتری دارد.
پاسخ سوال د
نادرست. لوبهای بینایی از گیرندههای نوری اطلاعات دریافت میکنند. بلافاصله در عقب این لوبها، مخچه قرار دارد که از گیرندههای خط جانبی اطلاعات دریافت میکند.
ذ. به طور معمول بخشی از مغز ماهی که در میان بصلالنخاع و لوب بینایی قرار دارد معادل بخشی از مغز انسان است که توانایی دریافت پیامهای تولید شده در سلولهای عصبی و غیرعصبی را دارا میباشد.
پاسخ سوال ذ
درست. مخچه بین بصلالنخاع و لوب بینایی قرار دارد. این ساختار میتواند پیامهای تولید شده در گیرندههای حس وضعیت (بخشی از سلول عصبی) و گیرندههای تعادل (سلول غیر عصبی) را دریافت کند.
ر. به طور معمول بخشی از مغز ماهی که در میان لوبهای بینایی و بویایی قرار دارد معادل بخشی از مغز انسان است که میزان تراکم سلولهای پشتیبان در بخشهای مختلف آن یکسان نیست.
پاسخ سوال ر
درست. تراکم سلولهای پشتیبان در ماده سفید مغز به علت حضور سلولهای پشتیبان بیشتر است.
ز. در پای مگس هر گیرنده شیمیایی درون موهای حسی، چندین رشته عصبی بلند دارد.
پاسخ سوال ز
درست. در برخی مواد مثل مفصل استخوان لگن با خود دو استخوان هم شکل با هم مفصل شدهاند و در گروهی دیگر دو استخوان با شکلهای متفاوت به هم وصل میشوند.
ژ. استخوان جناغ یک استخوان پهن با ضخامت غیر یک نواخت است که ترقوهها در دو سمت آن به آن متصل میشود.
پاسخ سوال ژ
درست.
س. هر استخوان نیم لگن تنها با یک استخوان از اسکلت جانبی و یک استخوان از اسکلت محوری مفصل تشکیل میدهد.
پاسخ سوال س
نادرست. استخوان لگن با ستون مهره، ران و نیم لگن سمت مقابل مفصل تشکیل میدهد که میشود دو استخوان از اسکلت جانبی و یک استخوان از اسکلت محوری.
ش. استخوانهای زند زبرین و زند زیرین در بالا با استخوان بازو و در پایین مجموعا با بیش از دو استخوان مچ دست در ارتباط هستند.
پاسخ سوال ش
درست.
ص. چند مورد درباره استخوانی که بخش انتهای مجرای گوش انسان محافظت میکند صحیح است؟ *هیچگونه مجاورتی با زردپیهای ماهیچهای ندارند. *با استخوان متحرک جمجمه مفصل تشکیل میدهد. *با استخوانهای مجاور خود نوعی مفصل لغزنده تشکیل میدهد. *در لبههای دندانهدار خود، توسط کپسول پیوندی پوشیده شده است.
پاسخ سوال ش
مورد اول: نادرست. با توجه به شکل ۲۹ کتاب یازدهم این استخوان در مجاورت زردپی قرار میگیرد.
مورد دوم: درست. این استخوان با استخوان فک پایین مفصل متحرک تشکیل میدهد.
مورد سوم: نادرست. این استخوان فقط مفصل ثابت و لولایی تشکیل میدهد.
مورد چهارم: نادرست. در مفصل ثابت کپسول پیوندی وجود ندارد.
در گفتار قبل بررسی کردیم که برخی از گیرندهها در اندامهای مختلف دیده میشوند که به آنها گیرندههای پیکری میگویند. حالا میخواهیم گیرندههایی را بررس کنیم که مکان مخصوصی برای خود دارند و به آنها گیرندههای حواس ویژه گفته میشود.
بینایی
ما بیشتر اطلاعات محیط پیرامون را از طریق دیدن و به کمک اندام بینایی یعنی چشم دریافت میکنیم.
کره چشم در حفره استخوانی به نام کاسه چشم قرار دارد. ماهیچههایی که به کره چشم متصل هستند آن را تکان میدهند. علاوه بر کاسه چشم، پلکها، مژهها، بافت چربی روی کره چشم و اشک از چشم محافظت میکنند.
ساختار کره چشم
سه لایه اصلی چشم
لایه خارجی
خارجیترین لایه چشم از صلبیه و قرنیه تشکیل شده است.
۱-صلبیه سفیدرنگ و محکم است.
۲-قرنیه شفاف است و جلوی چشم قرار دارد.
لایه میانی
لایه میانی شامل مشیمیه، جسم مژگانی و عنبیه است.
۱-مشیمیهای لایهای رنگدانهدار و پر از مویرگهای خونیست.
۲-جسم مژگانی حلقهای بین مشیمیه و عنبیه و شامل ماهیچههای مژگانیست.
۳-عنبیه بخش رنگین چشم در پشت قرنیه است که در وسط آن، سوراخ مردمک نام دارد. دو گروه ماهیچه صاف عنبیه مردمک را در نور زیاد تنگ و در نور کم گشاد میکنند. ماهیچههای تنگکننده را اعصاب پاراسمپاتیک و ماهیچههای گشادکننده را عصاب سمپاتیک عصبدهی میکنند.
لایه داخلی
لایه داخلی چشم شبکیه است.
شبکیه شامل گیرندههای نوری و نورونهاست. گیرندههای نوری پیام بینایی را ایجاد میکنند و نورونها پیام را به مغز میبرند. درواقع آکسون نورونها عصب بینایی را شکل میدهد که پیامهای بینایی را به مغز میبرد.
محل خروج عصب بینایی از شبکیه نقطه کور نام دارد. در نقطه کور گیرندهها وجود ندارند.
ساختارهای دیگر چشم
عدسی چشم همگرا، انعطافپذیر و با رشتههایی به نام تارهای آویزی به جسم مژگانی متصل است.
مایعی شفاف به نام زلالیه فضای جلوی عدسی چشم را پر کرده است که از مویرگها (مویرگهای جسم مژگانی) ترشح میشود. زلالیه مواد غذایی و اکسیژن را برای قرنیه و عدسی فراهم میکند. همچنین این بخش مواد دفعی آنها را جمعآوری کرده و به خون میدهد.
مادهای ژلهای و شفاف به نام زجاجیه در فضای پشت عدسی قرار دارد که شکل کروی چشم را حفظ میکند.
بررسی شکل چشم
کاسه چشم
درون کاسه چشم ما ماهیچه اسکلتی داریم، اما ماهیچههای درون کره چشم همگی صاف هستند.
بین ماهیچه اسکلتی چسبیده به چشم و چشم ما چربی میبینیم.
در اینجا حرکت ماهیچه اسکلتی باعث حرکت استخوان نمیشود.
کره چشم
لایه بیرونی: صلبیه + قرنیه
صلبیه از داخل با مشیمیه و جسم مژگانی و از خارج با زردپی و چربی روی کره چشم تماس دارد. جایی که عصب بینایی خارج میشود صلبیه وجود ندارد.
لایه بیرونی در جلو برجسته شده و قرنیه را تشکیل میدهد. قرنیه ساختاری شفاف و برآمده دارد و فاقد رگ خونیست. در محل اتصال صلبیه به قرنیه منفذی دیده میشود.
لایه میانی: مشیمیه + جسم مژگانی + عنبیه
مشیمیه در بخش عقبی کره چشم قرار میگیرد.
جسم مژگانی از یک سمت به مشیمیه و از سمت دیگر به عنبیه متصل است. علاوه بر آن جسم مژگانی با صلبیه، تارهای آویزی، زلالیه و زجاجیه در تماس است. جسم مژگانی با شبکیه در تماس نیست.
عنبیه به جسم مژگانی متصل است، اما به مشیمیه اتصالی ندارد. عنبیه به همراه مژگانی از زلالیه تغذیه نمیکند.
لایه داخلی: شبکیه
قطر شبکیه در همه جا یکسان نیست و در لکه زرد کمتر است.
نقطه کور به بینی و لکه زرد به گوش نزدیک تر است.
در کنار عصب بینایی یک سرخرگ به چشم وارد و یک سیاهرگ خارج میشود. این سرخرگ در نزدیکی شبکیه منشعب میشود اما به بخش جلوی چشم وارد نمیشود.
سرخرگ ورودی به کره چشم در کنار زجاجیه قرار میگیرد و نزدیک نقطه کور منشعب میشود.
سیاهرگ خروجی از کره چشم به سیاهرگ زبرین میریزد.
ساختارهای دیگر چشم
زجاجیه با مشیمیه، شبکیه و مویرگهای آن، عدسی، جسم مژگانی، زلالیه و تارهای آویزی در تماس است اما با صلبیه در تماس نیست.
تحدب عدسی در قسمت پشتی بیشتر از بخش جلویی آن است.
زلالیه با عدسی، عنبیه، جسم مژگانی، تارهای آویزی، زجاجیه و قرنیه در تماس است.
خودآزمایی اول
به سوالات زیر به صورت بله و خیر پاسخ دهید و سپس پاسخنامه را بررسی کنید.
سوالات
الف. ساختارهای شفاف چشم انسان که به طور طبیعی دارای سلول هستند فقط توسط مایعی شفاف که از مویرگها ترشح میشود تغذیه میشوند.
پاسخ سوال الف
درست. ساختارهای سلولدار و شفاف چشم انسان قرنیه و عدسی هستند. این دو ساختار توسط زلالیه تغذیه میشوند.
ب. هر یک از لایههای کره چشم انسان که در جلوی عدسی قرار دارند، مواد غذایی مورد نیاز خود را از مواد خارج شده از مویرگها دریافت میکنند.
پاسخ سوال ب
درست. لایههای کره چشم که جلوی عدسی قرار دارند شامل عنبیه و قرنیه هستند. قرنیه توسط زلالیه تغذیه میشود که از خون منشا گرفته است. عنبیه هم از موادی تغذیه میکند که از مویرگها خارج میشوند.
پ. در چشم چپ انسان بخشی که گیرنده مخروطی بیشتری دارد، نسبت به بخشی که فاقد هر دو نوع گیرنده نوریست، به گوش چپ نزدیکتر است.
پاسخ سوال پ
درست. بخشی که در چشم گیرنده مخروطی بیشتری دارد همان لکه زرد است. در چشم هر سمت لکه زرد به گوش نزدیکتر است و نقطه کور به بینی.
ت. به طور طبیعی، قسمتی از ماهیچههای عنبیه چشم انسان، توسط اعصاب خودمختار کنترل میشود.
پاسخ سوال ت
در عنبیه چشم انسان دو گروه ماهیچه صاف دیده میشود که همگی آنها را اعصاب خودمختار کنترل میکند.
ث. در انسان ضخیمترین بخش لایه میانی چشم برخلاف پرده شفاف جلوی چشم، میزان نور ورودی به چشم را تنظیم میکند.
پاسخ سوال ث
نادرست. ضخیمترین بخش لایه میانی ماهیچه مژگانیست. این ماهیچه در تغییر ضخامت عدسی نقش دارد. دقت کنید بخشی که نور ورودی به چشم را تنظیم میکند عنبیه است که این کار را با تغییر قطر مردمک انجام میدهد.
ج. در چشم یک فرد سالم بخشهایی که از زلالیه تغذیه میکنند، سطح کاملا صاف و کروی دارند.
پاسخ سوال ج
درست. در چشم عدسی و قرنیه از زلالیه تغذیه میکنند. اگر در چشم قرنیه و عدسی سطح کاملا صاف و کروی نداشته باشند پرتوهای نور در یک نقطه متمرکز نمیشوند و تصویر واضحی تشکیل نمیشود.
چ. بخشی از ساختارهای شفاف کره چشم، در امتداد ضخیمترین بخش موجود در سطح عقبی کره چشم قرار دارد.
پاسخ سوال چ
درست. از بین ساختارهای شفاف چشم فقط قرنیه جزئی از لایههای اصلی چشم محسوب میشود. قرنیه در امتداد صلبیه قرار دارد. صلبیه ضخیمترین بخش موجود در سطح عقبی کره چشم است.
ح. سیاهرگی که از محل عصب بینایی از کره چشم چپ انسان خارج میشود، در طول مسیر، توسط دندریتهای طویل نورونهای بینایی احاطه میشود.
پاسخ سوال ح
نادرست. نورونهای بینایی همان نورونهایی هستند که پیام بینایی را از گیرندههای نوری دریافت میکنند. آکسون این نورونها عصب بینایی را میسازد و سیاهرگی که از چشم خارج میشود توسط این آکسونها احاطه میشود نه دندریتها.
خ. در چشم انسان سالم، هر ماهیچهای که نور ورودی به چشم را کم میکند، با اثر اعصاب سمپاتیک در نور زیاد منقبض میشود.
پاسخ سوال خ
نادرست. ماهیچههای تنگ کننده مردمک در نور زیاد با اثر اعصاب پاراسمپاتیک منقبض میشوند.
د. هر ساختار سلولی که به طور مستقیم از این اندام حفاظت میکند در میزان تحریک گیرندههای حسی ویژه درون این اندام هیچ نقشی ندارد.
پاسخ سوال د
نادرست. پلک، بافت چربی و استخوان، ساختارهای سلولداری هستند که از چشم حفاظت میکنند. از بین این بخشها بسته شدن پلک میتواند راه ورود نور را ببندد و از تحریک گیرندههای نوری جلوگیری کند.
ذ. هر بخش سلولدار چشم انسان که در تماس با زلالیه قرار دارد، به طور حتم فاقد سلولهای عصبی با زوائد رشته مانند است.
پاسخ سوال ذ
نادرست. عنبیه و جسم مژگانی از بین بخشهایی که در تماس با زلالیه قرار دارند دارای ماهیچه میباشند. این ماهیچهها برای گرفتن پیام از دستگاه عصبی مرکزی نیازمند ارتباط با سلول عصبی هستند.
ر. هر بخش شفاف چشم انسان که جزئی از لایههای اصلی کره چشم محسوب میشود قطعا محل همگرایی پرتوهای نور است و با رگهای خونی وارد شده از نقطه کور به چشم در تماس قرار نمیگیرد.
پاسخ سوال ر
درست. بخش شفاف چشم که جزئی از لایههای چشم است قرنیه است. این ساختار محل همگرایی پرتوهای نور است و با رگهای خونی وارد شده از نقطه کور در تماس قرار نمیگیرد.
ز. در انسان سالم همه رشتههای عصبی که درون هر کره چشم پیام عصبی را هدایت میکنند به بخش خودمختار دستگاه عصبی محیطی تعلق دارند.
پاسخ سوال ز
نادرست. رشتههای عصبی که در هر کره چشم پیام را هدایت میکند میتواند حسی یا حرکتی باشد. در صورتی که این رشته حسی باشد به دستگاه عصبی محیطی تعلق ندارد.
ژ. فقط بخشی از رشتههای عصبی که درون هر کره چشم پیام عصبی را هدایت میکند پیامهای حسی را ابتدا به تالاموس ارسال میکنند.
پاسخ سوال ژ
درست. رشتههای عصبی که در هر کره چشم پیام را هدایت میکند میتواند حسی یا حرکتی باشد. در صورتی که این رشته حرکتی باشد نمیتواند پیام را به تالاموس ارسال کند.
نادرست. این رشتههای عصبی پیام عصبی را ابتدا به تالاموس و سپس به لوب پس سری مغز میفرستند.
ص. در انسان بخشی از پیامهای بینایی خارج شده از هر چشم ابتدا در تالاموس تقویت و پردازش میشود.
نادرست. همه پیامهای بینایی خارج شده از هر چشم ابتدا در تالاموسها تقویت و پردازش میشود.
ض. در انسان بخشی از پیامهای بینایی خارج شده از هر چشم در لوب پس سری سمت راست پردازش میشوند.
درست. بخشی از پیامهای ایجاد شده در گیرندههای بینایی هر چشم در نیمکره سمت مقابل پردازش میشود. پس این جمله جمله هم در مورد لوب پس سری سمت راست و هم در مورد لوب پس سری سمت چپ درست است.
ط. در انسان هر گیرن
ظ.
اثر نور بر شبکیه
پرتوهای نور از قرنیه میگذرند و به دلیل انحنای آن همگرا میشوند. این پرتوها از زلالیه، سوراخ مردمک، عدسی و زجاجیه عبور میکنند.
عدسی پرتوهای نور را روی شبکیه و گیرندههای نوری آن متمرکز میکند.
گیرندههای نوری
در چشم دو نوع گیرندهی استوانهای و مخروطی دیده میشود. گیرندههای استوانهای در نور کم و گیرندههای مخروطی در نور زیاد تحریک میشوند. گیرندههای مخروطی تشخیص رنگ و جزئيات اجسام را امکان پذیر میکنند.
در نور زیاد تنها سلولهای مخروطی و در نور کم تنها سلولهای استوانهای فعال هستند.
بخشی از شبکیه را که در امتداد محور نوری کره چشم قرار دارد لکه زرد مینامند. این بخش در تیزبینی و دقت نقش دارد. زیرا سلولهای مخروطی در این بخش بیشتر هستند.
در بقیه بخشهای شبکیه تعداد سلولهای استوانهای از تعداد سلولهای مخروطی بیشتر هستند.
نقطه کور از لکه زرد روشنتر است.
با برخورد نور به شبکیه ماده حساس به نور درون گیرندههای نوری تجزیه میشود و واکنشهایی را به راه میاندازد که به ایجاد پیام عصبی منجر میشود. ویتامین A برای ساخت ماده حساس به نور لازم است.
بررسی شکل گیرندههای نوری
هسته سلول استوانهای به آکسون نزدیکتر است و هسته سلول مخروطی از آکسون آن دورتر است.
ماده حساس به نور در گیرندهها به شکل صفحهای (دیسک) قرار دارد. این صفحهها در گیرنده مخروطی کمتر است. در گیرنده مخروطی این صفحهها اندازه یکسانی ندارند اما در گیرنده استوانهای این صفحهها یک اندازه هستند.
ماده حساس به نور چه در گیرنده مخروطی و چه در گیرنده استوانهای در انتهای دندریت قرار دارد.
پایانه آکسون در گیرنده مخروطی پهنتر از گیرنده استوانهای است.
تطابق
با تغییر همگرایی چشم میتوان اجسام دور و نزدیک را واضح دید. هنگام دیدن اشیای نزدیک با انقباض ماهیچههای جسم مژگانی، عدسی ضخیم میشود. وقتی به اشیای دور نگاه میکنیم با استراحت این ماهیچهها عدسی باریک میشود.
به این ترتیب تصویر در هر حالت روی شبکیه تشکیل میشود. این فرایندها تطابق نام دارد.
دیدن اجسام دور در یک چشم سالم
پرتوهای نور اجسام دور به صورت موازی به چشم نزدیک میشود. در این حالت عدسی برای اینکه نور را روی شبکیه متمرکز کند کار راحتتری دارد و نیازی نیست ضخیم باشد. به همین خاطر برای دیدن اجسام دور ماهیچههای مژگانی استراحت میکنند. با استراحت ماهیچههای مژگانی تارهای آویزی کشیده شده و به دنبال آن عدسی کشیده شده و باریک میشود.
دیدن اجسام نزدیک در یک چشم سالم
پرتوهای نور اجسام نزدیک به صورت واگرا به چشم وارد میشود. در این حالت عدسی برای متمرکز کردن نور روی شبکیه کار سختتر دارد و باید ضخیمتر شود.
در این حالت ماهیچه مژگانی منقبض شده، به دنبال آن تارهای آویزی شل شده و عدسی ضخیم میشود. این افزایش ضخامت کمک میکند که نور اجسام نزدیک روی شبکیه متمرکز شود.
بیماریهای چشم
برای دیدن درست اجسام قرنیه، عدسی و کره چشم باید شکل ویژهای داشته باشند تا پرتوهای نور به طور دقیق روی شبکیه متمرکز شوند.
نزدیکبینی و دوربینی
در برخی از افراد نزدیکبین کره چشم از اندازه طبیعی بزرگتر است و پرتوهای نور اجسام دور، در جلوی شبکیه متمرکز میشوند. در نتیجه فرد اجسام دور را واضح نمیبیند.
یکی از دلایل بزرگتر بودن کره چشم میتواند بیشتر بودن مقدار زجاجیه از حالت طبیعی باشد.
در بعضی افراد دوربین کره چشم از اندازه طبیعی کوچکتر است و پرتوهای نور اجسام نزدیک در پشت شبکیه متمرکز میشوند و فرد این اجسام را واضح نمیبیند.
تغییر همگرایی عدسی نیز میتواند باعث نزدیکبینی یا دوربینی شود.
آستیگماتیسم
اگر سطح عدسی یا قرنیه کاملا کروی یا صاف نباشد، همه پرتوهای نور در یک نقطه مترکز نمیشوند. در نتیجه تصویر واضحی شکل نمیگیرد.
در حالت عادی و برای دید مناسب سطح عدسی و قرنیه باید کاملا کروی و صاف باشد.
برای اصلاح دید این فرد از عینکی استفاده میشود که عدسی آن عدم یکنواختی انحنای قرنیه یا عدسی را جبران کند.
پیرچشمی
با افزایش سن، انعطافپذیری عدسی چشم کاهش پیدا میکند و تطابق دشوار میشود.
در این بیماری عدسی چشم نه آنقدر ضخیم است که برای دیدن اجسام نزدیک مناسب باشد و نه آنقدر دور است که مناسب دیدن اجسام دور باشد.
این حالت را پیش چشمی میگویند که به کمک عینکهای ویژه اصلاح میشود.
به افراد پیرچشم دو عینک داده میشود که یکی مناسب دیدن اجسام نزدیک و دیگری مناسب دیدن اجسام دور است.
در تمام بیماریهای چشم تصویر روی شبکیه، در یک نقطه متمرکز نمیشود.
خودآزمایی دوم
به سوالات زیر به صورت بله و خیر پاسخ دهید و سپس پاسخنامه را بررسی کنید.
سوالات
الف. نوعی از گیرندههای نوری چشم انسان که در آن فاصله هسته تا محل انتقال پیام عصبی کمتر است، امکان دیدن اجسام در نور کم را فراهم میکنند.
پاسخ سوال الف
درست. در گیرندههای استوانهای چشم فاصله هسته تا محل انتقال پیام عصبی (منظور انتهای آکسون مانند گیرنده است) کمتر است، این گیرندهها امکان دیدن اجسام را در نور کم فراهم میکنند.
ب. در لایه میانی چشم نورونهایی دیده میشود که در تجزیه بیشتر ماده حساس به نور و مصرف نوعی ویتامین نقش دارد.
پاسخ سوال ب
درست. در لایه میانی چشم نورونهای بخش سمپاتیک باعث گشاد شدن مردمک و ورود نور بیشتر میشود. ورود نور بیشتر تجزیه بیشتر ماده حساس به نور را به دنبال دارد.
پ. گروهی از گیرندههای نوری که ماده حساس به نور در آنها درمجاورت هسته قرار دارد، ویتامین A بیشتری مصرف میکنند.
پاسخ سوال پ
نادرست. در هر دو نوع گیرنده ماده حساس به نور در انتهای بخش دندریت مانند است و در مجاورت هسته قرار ندارد. در ضمن گیرندههای استوانهای به دلیل داشتن ماده حساس به نور بیشتر ویتامین A بیشتری مصرف میکنند.
ت. گروهی از گیرندههای نوری که در لکه زرد به مقدار بیشتری یافت میشوند نسبت به گروه دیگر، فاصله هسته تا انتهای فاقد ماده حساس به نور بیشتر است.
پاسخ سوال ت
درست. گیرندههایی که در لکه زرد به مقدار بیشتری یافت میشوند گیرندههای مخروطی هستند. براساس شکل کتاب، فاصله هسته تا انتهایی که ماده حساس به نور ندارد در گیرندههای مخروطی بیشتر است.
ث. در فردی جوان که پرتوهای نور روی یک نقطه از شبکیه متمرکز نمیشوند، به طور حتم چشم دچار آستیگماتیسم است.
پاسخ سوال ث
نادرست. در همه بیماریها مطرح شده در کتاب درسی پرتوهای نوری نمیتوانند روی یک نقطه از شبکیه متمرکز شوند.
ج. در فردی جوان که فقط هنگام ضخیم بودن عدسی چشم تصویر واضح است، به طور حتم بعضی از پرتوهای نور، در جلوی شبکیه متمرکز میشوند.
پاسخ سوال ج
درست. در حالتی که فقط هنگام ضخیم بودن عدسی تصویر واضح است، فرد مورد نظر نزدیکبین است. در افراد نزدیکبین پرتوهای نوری مربوط به اشیای دور در جلوی شبکیه متمرکز میشود.
چ. بخشهایی از چشم انسان که در صورت داشتن نوعی اختلال میتوانند سبب ایجاد بیماری آستیگماتیسم شوند، از نظر توانایی تولید و مصرف ATP به یکدیگر شباهت داشته و از نظر عدم اتصال به نوعی ماهیچه صاف با یکدیگر تفاوت دارند.
پاسخ سوال چ
نادرست. عدسی و قرنیه و صورتی که کاملا صاف یا کروی نباشند سبب ایجاد بیماری آستیگماتیسم میشوند. این دو ساختار از نظر تولید و مصرف ATP به هم شباهت دارند. همچنین هیچکدام از آنها به ماهیچه صاف اتصالی ندارند که باز هم وجه شباهت است نه تفاوت.
ح. در چشم انسان سالم هر ماهیچهای که فقط در هنگام دیدن اجسام نزدیک منقبض میشود، میتواند به طور مستقیم به عنبیه متصل شود.
پاسخ سوال ح
درست. ماهیچههای جسم مژگانی در چشم انسان سالم فقط در هنگام دیدن اجسام نزدیک منقبض میشود. این ماهیچهها میتوانند به عنبیه متصل شوند.
خ. پیرچشمی برخلاف دوربینی فقط به دلیل اختلال در همگرایی عدسی میتواند رخ دهد.
پاسخ سوال خ
درست. پیرچشمی همواره به دلیل کاهش انعطافپذیری عدسی رخ میدهد، اما دوربینی میتواند ناشی از کوچک بودن کره چشم یا اختلال در همگرایی عدسی رخ دهد.
د. در فرد مبتلا به دوربینی همانند فرد مبتلا به نزدیکبینی پرتوهای نور هیچیک از اجسام بر روی شبکیه متمرکز نمیشوند.
پاسخ سوال د
نادرست. در فرد مبتلا به دوربینی پرتوهای نور اجسام نزدیک، و در فرد مبتلا به نزدیکبینی پرتوهای اجسام دور بر روی شبکیه متمرکز نمیشوند.
ذ. در بعضی از افرادی که به دلیل نوعی بیماری چشمی سطح قرنیه آنها کاملا صاف یا کروی نیست، پرتوهای نور به طور نامنظم به هم میرسند.
پاسخ سوال ذ
نادرست. در همه افراد مبتلا به آستیگماتیسم پرتوهای نور به طور نامنظم به هم میرسند.
تشریح چشم
شنوایی و تعادل
گوش از سه بخش بیرونی، میانی و درونی تشکیل شده است.
ساختار گوش
گوش بیرونی
لایه گوش و مجرای آن بخش بیرونی گوش را تشکیل میدهند.
لاله گوش امواج صوتی را جمعآوری و مجرای شنوایی، آنها را به بخش میانی منتقل میکند. موهای کرک مانند درون مجرا و موادی که غدههای درون مجرا ترشح میکنند، نقش حفاظتی دارند.
لاله گوش و ابتدای مجرای شنوایی توسط استخوان جمجمه محافظت نمیشود. اواسط و انتهای مجرا شنوایی توسط جمجمه حفاظت میشود.
ضخامت پوست در طول مجرای شنوایی کاهش مییابد.
پرده صماخ در انتهای مجرای شنوایی و بین گوش بیرونی و میانی قرار دارد.
از بعد از پرده صماخ دیگر امواج صوتی وجود ندارد. درواقع استخوانهای گوش میانی ارتعاش را منتقل میکنند نه امواج صوتی را.
پایین مجرای شنوایی بلندتر از سطح بالایی آن است.
گوش میانی
گوش میانی محفظهای استخوانی پر از هواست. درون گوش میانی و پشت پرده صماخ سه استخوان کوچک چکشی، سندانی و رکابی، به ترتیب قرار دارند و به هم مفصل شدهاند.
قسمت قطور سندانی به استخوان چکشی متصل شده است.
دو رباط استخوان چکشی را به استخوان گیجگاهی متصل میکند. از بین این دو رباطی که به پرده صماخ نزدیکتر است کوتاهتر و پایینتر است.
سندانی از قسمت نازک خود به رکابی متصل شده است.
بخشی به نام شیپور استاش حلق را به گوش میانی مرتبط میکند. هوا از راه این مجرا به گوش میانی منتقل میشود تا فشار آن در دو طرف پرده صماخ یکسان شود و پرده به درستی بلرزد.
فضای درونی شیپور استاش را بافت پوششی پوشانده است. شیپور استاش فضای درونی کمتری نسبت به گوش میانی دارد.
قسمت پهن شیپوراستاش به سمت گوش بیرونی قرار دارد.
گوش درونی
گوش درونی از دو بخش حلزونی و دهلیزی تشکیل شده است.
بخش حلزونی در شنوایی و بخش دهلیزی در تعادل نقش دارد.
تبدیل صدا به پیام عصبی
امواج صوتی پس از عبور از مجرای شنوایی به پرده صماخ برخورد میکنند و آن را به ارتعاش درمیآورند. دسته استخوان چکشی روی پرده صماخ چسبیده و با ارتعاش آن میلرزد و استخوان سندانی و رکابی را نیز به ارتعاش درمیآورد.
کف استخوان رکابی طوری روی دریچهای به نام دریچه بیضی قرار گرفته است که لرزش آن دریچه را میلرزاند. این دریچه پردهای نازک است که در پشت آن، بخش حلزونی گوش قرار دارد. لرزش دریچه بیضی مایع درون حلزون گوش را به لرزش درمیآورد.
در بخش حلزونی سلولهای مژکداری قرار دارند که مژکهایشان با پوشش ژلاتینی تماس دارد. این سلولها گیرندههای مکانیکیاند که با لرزش مایع درون بخش حلزونی مژک آنها خم میشود. در نتیجه کانالهای یونی غشای آنها باز و این سلولها تحریک میشوند. در نتیجه شاخه شنوایی عصب گوش، پیام عصبی ایجاد شده را به مغز میبرد.
بررسی شکل حلزون گوش
یاختههای پوششی مجاور گیرندههای شنوایی در تماس با ماده ژلاتینی قرار ندارند.
به جز مژکهای گیرنده شنوایی برخی از سلولهای پوششی هم در تماس با ماده ژلاتینی دیده میشود.
مژکهای گیرنده شنوایی با مایع گوش درونی در تماس است.
قطر گیرندههای شنوایی در تمامش یکسان نیست و مژکهای آن به بخش نازکتر گیرنده متصل است.
رشتهای که در ادامه گیرنده شنوایی دیده میشود مربوط به دندریت نورون حسیست و آکسون گیرنده شنوایی نمیباشد.
هر گیرنده در بخش شنوایی با یک دندریت از نوعی نورون حسی سیناپس دارد.
حفظ تعادل
در بخش دهلیزی گوش داخلی سه مجرای نیم دایره عمود بر هم (در سه جهت فضا) وجود دارد که سلولهای مژکدار حس تعادل درون آن قرار گرفتهاند. حرکت سر این سلولها را تحریک میکند.
درون مجاری نیم دایره از مایعی پر شده است و مژکهای سلولهای گیرنده نیز در ماده ژلاتینی قرار دارند. با چرخش سر مایع درون مجرا به حرکت درمیآید و ماده ژلاتینی را به یک طرف خم میکند. در نتیجه مژکهای سلول گیرنده خم و این گیرندهها تحریک میشوند.
در بخش حلزونی مایع درون آن میلرزد و در بخش تعادلی مایع درون مجرای نیم دایره حرکت میکند.
آکسون سلولهای عصبی حسی که شاخه دهلیزی عصب گوش را تشکیل میدهند پیام را به مغز و به ویژه به مخچه میبرند و آن را از موقعیت سر آگاه میکنند.
برای حفظ تعادل بدن مغز از گیرندههای دیگر مانند گیرندههای وضعیت نیز پیام دریافت میکند.
شکل مجاری نیم دایره
در بخش دهلیزی مژکهای گیرندهها کاملا با گیرندههای ژلاتینی پوشیده شدهاند و با مایع مجاری نیم دایره تماس ندارند.
بیشتر سلولهای مجاری نیم دایره از نوع پوششی استوانهای تک لایه هستند.
در هر گوش انسان سه مجرای نیم دایره و در هر دو گوش انسان شش مجاری نیم دایره وجود دارد.
محل قرار گرفتن عصب تعادلی به قطورترین و پایینترین قسمت مجاری نیم دایره چسبیده است.
در بخش تعادل گوش برخلاف بخش حلزونی، چند گیرنده با یک دندریت منشعب سیناپس برقرار میکنند.
مقایسه بخش حلزونی و بخش دهلیزی گوش
برای مطالعه بهتر جدول در موبایل، گوشی را به حالت افقی در بیاورید.
بخش حلزونی
بخش دهلیزی
گیرندهها در سراسر حلزونی قرار دارند.
گیرندهها در محل خاصی قرار دارند.
بافت پوششی استوانهای چند لایه در آن دیده میشود.
بافت پوششی استوانهای تک لایه دارد.
گیرندههای آن هر کدام چندین مژک دارد.
گیرندههای آن هر کدام یک مژک و چند زائده شبه مژکی دارد (ممکن است گفته شود این گیرنده چندین مژک دارد).
هر گیرنده با یک دندریت مجزا سیناپس برقرار میکند.
چند گیرنده با یک دندریت مشترک سیناپس برقرار میکند.
مژکها با پوشش ژلاتینی تماس دارند.
مژک (یا مژکها) درون پوشش ژلاتینی قرار دارند.
*
خودآزمایی سوم
به سوالات زیر به صورت بله و خیر پاسخ دهید و سپس پاسخنامه را بررسی کنید.
سوالات
الف. مجاری نیمدایره برخلاف بخش حلزونی بالاتر از دریچه بیضی قرار دارد.
پاسخ سوال الف
درست. به شکل کتاب توجه کنید.
ب. پرده صماخ برخلاف استخوان رکابی پایینتر از مجاری نیمدایره قرار دارد.
پاسخ سوال ب
نادرست. پرده صماخ و استخوان رکابی هر دو پایینتر از مجاری نیمدایره قرار دارند.
پ. بخش نازکتر موجود در ساختار استخوان سندانی به کف استخوان رکابی متصل شده است.
پاسخ سوال پ
نادرست. درست است که بخش نازکتر موجود در ساختار استخوان سندانی به استخوان رکابی متصل است، اما کف استخوان رکابی روی دریچه بیضی قرار دارد و به استخوان سندانی متصل نیست.
ت. محل اتصال دو استخوان چکشی و سندانی موجود در گوش میانی، در سطح بالاتری از سقف مجرای شنوایی قرار دارد.
پاسخ سوال ت
درست.
ث. هر بخش پرده مانند موجود در ساختمان گوش در تماس با یکی از استخوانهای کوچک موجود در گوش میانی قرار دارد.
پاسخ سوال ث
درست. بخشهای پرده مانند موجود در ساختمان گوش پرده صماخ و دریچه بیضی هستند. پرده صماخ به استخوان چکشی و پرده بیضی به استخوان رکابی چسبیده است.
ج. هیچیک از گیرندههای مکانیکی موجود در محفظه میانی بخش حلزونی گوش، نمیتوانند به طور مستقیم به شبکهای از رشتههای پروتئینی و گلیکوپروتئينی متصل باشند.
پاسخ سوال ج
درست. «گیرندههای مکانیکی موجود در محفظه میانی بخش حلزونی گوش» همان گیرندههای شنوایی هستند. این گیرندهها با غشای پایه تماسی ندارند.
چ. رشتههای عصبی که شاخه دهلیزی عصب گوش را تشکیل میدهند، به گیرندههای حسی مژکدار تعلق دارند.
پاسخ سوال چ
نادرست. گیرندههای حسی تعادل عصب گوش را تشکیل نمیدهند. این گیرندههای پس از تولید پیام، آن را به نورون بعدی منتقل میکنند.
ح. گیرندههای موجود در بخش دهلیزی گوش انسان، در صدور بخشی از پیامهای مربوط به وضعیت بدن دخالت مینمایند (سراسری ۹۹).
پاسخ سوال ح
درست. گیرندههای موجود در بخش دهلیزی گوش همان انسان گیرندههای تعادلی هستند. پیام ایجاد شده در این گیرندهها به مغز و مخچه میروند و ما را از موقعیت سر آگاه میکنند. دقت کنید گیرندههای دهلیزی پیامهای مربوط به وضعیت بدن را صادر میکنند اما گیرندهی حس وضعیت نیستند.
خ. بیشترین سلولهایی که در دیواره مجاری نیمدایره گوش انسان قرار دارند، در دو سمت خود اجزای رشتهمانندی دارند.
پاسخ سوال خ
نادرست. سلولهای پوششی استوانهای بیشترین سلولهایی هستند که در مجاری نیمدایره گوش انسان قرار دارند. این سلولها هیچ اجرای رشتهمانندی در دو سمت خود ندارند.
د. ساختاری از گوش انسان که سلولهای مژکدار و پوشش ژلاتینی دارد، فقط با لرزش مایع درون خود پیام عصبی تولید میکند.
پاسخ سوال د
نادرست. هر دو بخش حلزونی و تعادلی گوش درونی دارای سلولهای مژکدار و پوشش ژلاتینی هستند. فقط در بخش حلزونی تولید پیام عصبی با لرزش مایع انجام میشود و در بخش تعادلی این کار با حرکت مایع شکل میگیرد.
ذ. ساختار از گوش انسان که از دو بخش حلزونی و دهلیزی تشکیل شده است، به طور حتم از طریق یک عصب مغزی پیام حسی را به مغز ارسال میکند.
پاسخ سوال ذ
درست. از هر گوش انسان یک عصب خارج میشود که حاوی پیامهای شنوایی و تعادل است.
ر. گوش بیرونی همانند گوش میانی با ارتعاش در یک پرده پیام را به بخش بعدی منتقل میکنند.
پاسخ سوال ر
نادرست. گوش بیرونی و میانی ارتعاش را به بخشهای بعدی منتقل میکنند نه پیام عصبی را.
ز. در بخش حلزونی گوش درونی یک انسان سالم، همه سلولهای پوششی فاقد مژک محفظه میانی دارای ظاهر سنگفرشی بوده و در چند لایه سازماندهی شدهاند.
پاسخ سوال ز
نادرست. اگر به شکل حلزون گوش دقت کنید، در محفظه میانی برخی سلولها استوانهای شکل هستند. همچنین در بعضی قسمتها بافت پوششی به صورت تک لایه قرار دارد.
ژ. در بخش دهلیزی گوش درونی یک انسان سالم، همه سلولهای پوششی مژکدار در مجاورت یکدیگر قرار گرفتهاند.
پاسخ سوال ژ
نادرست. درست است که در هر نقطهای که سلولهای پوششی مژکدار قرار دارند این سلولها در کنار هم هستند، اما گروههای مختلف این سلولها در چند نقطه مختلف مجاری نیمدایره هستند و همه آنها در کنار هم قرار ندارند.
س. همه سلولهای موجود در گوش درونی که در تشکیل ساختار هدایت کننده پیام عصبی به مغز نقش دارند، ناقلهای عصبی را در جسم سلولی خود میسازند.
پاسخ سوال س
نادرست. نورون، نوروگلیا و بافت پیوندی در ساخت عصب گوش نقش دارند. از بین اینها تنها نورونها میتوانند در جسم سلولی خود ناقل عصبی بسازند.
ش. فقط بعضی از گیرندههای حسی موجود در گوش درونی، به دنبال حرکت مایع درون مجرای شنوایی تحریک میشوند (سراسری ۱۴۰۱).
پاسخ سوال ش
نادرست. درون مجرای شنوایی هوا قرار دارد نه مایع. مایعی که باعث تحریک گیرندههای شنوایی قرار دارند درون حلزون گوش قرار دارد.
ص. فقط بعضی از گیرندههای موجود در گوش درونی نوعی گیرنده حس وضعیت محسوب میشوند (سراسری ۱۴۰۱).
پاسخ سوال ص
نادرست. گیرنده تعادل در آگاهی از وضعیت سر نقش دارند، اما گیرنده حس وضعیت محسوب نمیشود.
بویایی
گیرندههای بویایی در سقف حفره بینی قرار دارند. مولکولهای بودار هوای تنفسی این سلولها را تحریک میکنند.
برای اینکه مولکولهای بو گیرندههای بویایی را تحریک کنند نیازی نیست درون ماده مخاطی حل شوند. درواقع مولکولهای بو مستقیما گیرندهها را تحریک میکند.
این سلولها پیامهای بویایی را به لوبها (پیازها)ی بویایی مغز که در تشریح مغز آنها را مشاهده کردید میبرند. پیام بویایی سرانجام به قشر مخ ارسال میشود.
پیام بویایی برای تقویت به تالاموس نمیرود و پردازش اولیه آن در همان پیاز (لوب) بویایی انجام میشود.
بررسی شکل گیرنده بویایی
گیرندههای بویایی در بین سلولهای استوانهای فاقد مژک قرار دارند. در این سلولهای استوانهای هسته از غشای پایه دور است.
اگر از دهم به یاد داشته باشید ابتدای حفره بینی پوست مودار وجود دارد و در ادامه مخاط مژکدار آغاز میشود. در جایی که گیرندههای بو قرار دارند همچنان لایه مخاطی و سلولهای استوانهای وجود دارند، اما این سلولها دیگر مژکدار نیستند.
در کنار گیرندهها به جز سلولهای استوانهای یک سری سلولهای دیگری هم وجود دارند که به غشای پایه چسبیدهاند.
گیرندههای بویایی دارای دندریت، جسم سلولی و آکسون هستند. انتهای دندریت در این سلولها کمی برآمده است و مژکهایی با اندازه نامساوی دارد. آکسون این گیرندهها از لایه زیر مخاط و از استخوان کف جمجمه عبور میکند و در لوب بویایی با یک سری نورون به نام نورون بویایی سیناپس برقرار میکند.
نورونهایی که در پیاز بویایی وجود دارند متفاوت هستند.
چشایی
در دهان و برجستگیهای زبان جوانه چشایی و درون این جوانهها گیرندههای چشایی قرار گرفتهاند. ذرههای غذا در بزاق حل میشوند و سلولهای گیرنده چشایی را تحریک میکنند.
انسان پنج مزه اصلی شیرینی، شوری، ترشی، تلخی و مزه اومامی را احساس میکند. اومامی کلمه ژاپنی به معنای لذیذ است که برای توصیف یک مزه مطلوب که با چهار مزه دیگر تفاوت دارد به کار میرود. اومامی مزه غالب غذاهاییست که آمینواسید گلوتامات دارد مانند عصاره گوشت.
حس بویایی در درک درست مزه غذا تاثیر دارد: مثلا در هنگام سرماخوردگی مزه غذاها را به درستی تشخیص نمیدهیم.
هم گیرنده بویایی و هم گیرنده چشایی با لیزوزیم در تماس هستند.
بررسی شکل گیرنده چشایی
زبان ماهیچه دارد. یعنی علاوه بر گیرنده، سلولی دارد که با تحریک میتواند پتانسیل غشایش تغییر کند.
یاختههای گیرنده با یاختههای پشتیبان در تماساند اما با یاختههای سنگفرشی نیستند.
هر جوانه از طریق یک منفذ به بیرون راه دارد. این نکته در موقع هر گیرندهی تکی نادرست است.
هسته یاختههای گیرنده به غشای پایه نزدیکتر از منفذ است.
همهی یاختههای جوانه چشایی با غشای پایه در تماس هستند.
پردازش اطلاعات حسی
پیامهایی که هر نوع از گیرندههای حسی ارسال میکنند، به بخش یا بخشهای ویژهای از دستگاه عصبی مرکزی و قشر مخ وارد میشود.
مثلا عصب بینایی در مسیر خود از کیاسمای بینایی عبور میکند. کیاسما محلیست که در آن برخی از آکسونهای عصب بینایی یک چشم به سمت مقابل میرود.
آکسونهای عصب بینایی هر چشم که قرار نیست به سمت مقابل بروند از کیاسما عبور نمیکنند(؟)
پیامهای بینایی بعد از عبور از کیاسما وارد تالاموسها میشوند. این پیامها سرانجام به لوبهای پس سری قشر مخ وارد و در آنجا پردازش میشوند.
دیدن میتواند باعث ترشح بزاق شود. پس پیام بینایی میتواند به پل مغزی هم برود.
خودآزمایی چهارم
به سوالات زیر به صورت بله و خیر پاسخ دهید و سپس پاسخنامه را بررسی کنید.
سوالات
الف. در اطراف هر گیرنده بویایی یک سلول پشتیبان حضور دارد.
پاسخ سوال الف
نادرست. در اطراف گیرندههای بویایی بیش از یک سلول پشتیبان حضور دارد.
ب. هسته هر گیرنده بویایی در مجاورت غشای پایه قرار دارد.
پاسخ سوال ب
نادرست. هسته گیرندههای بویایی در مجاورت غشای پایه قرار ندارد.
پ. دندریت و آکسون گیرنده بویایی در محلی یکسان به جسم سلولی متصل میشوند.
پاسخ سوال پ
نادرست. دندریت و آکسون گیرنده بویایی در محلهای متفاوت به جسم سلولی متصل میشود.
ت. نوعی از گیرندههای موجود در زردپیها که با کشیده شدن زردپی تحریک شده و پیام عصبی تولید میکند همانند گیرندههای شیمیایی موجود در سقف حفره بینی، دارای برجستگیهایی در بخش انتهایی رشته خود است.
پاسخ سوال ت
درست. گیرندهای حس وضعیت موجود در زردپی با کشیده شدن تحریک میشوند. این گیرندهها انتهای دندریت هستند که در انتهای این دندریتها برآمدگی وجود دارد. در انتهای دندریت گیرنده بویایی هم برآمدگی وجود دارد.
ث. نوعی از گیرندههای موجود در زردپیها که با کشیده شدن زردپی تحریک شده و پیام عصبی تولید میکند، همانند گیرندههای شیمیایی موجود در جوانه چشایی دهان، توانایی ساخت نوعی از ناقلین عصبی تحریکی را دارند.
پاسخ سوال ث
نادرست. گیرندههای حس وضعیت انتهای نورون هستند و توانایی تولید ناقل عصبی را ندارند.
ج. نوعی از سلولهای موجود در جوانه چشایی که سهم بیشتری از تعداد سلولها را به خود اختصاص میدهد، پس از قرارگیری در معرض آمینواسید گلوتامات فاقد توانایی تغییر اختلاف پتانسیل در دو سوی غشای خود باشد.
پاسخ سوال ج
درست. سلولهایی که سهم بیشتری از تعداد سلولها ار به خود اختصاص میدهند، سلولهای پشتیبان هستند. این سلولها توانایی تغییر اختلاف پتانسیل در دو سوی غشای خود را ندارند.
چ. نوعی از سلولها موجود در جوانه چشایی که اندازه کوچکتری نسبت به سایر سلولهای موجود در آن جوانه دارد، فاقد ارتباط با منفذ چشایی موجود در این ساختار باشد.
پاسخ سوال چ
درست. تنها سلولهای گیرنده و سلولهای پشتیبان با منفذ جوانه چشایی در تماس هستند.
ح. همه گیرندههایی که در درک درست مزه غذا نقش دارند، فاقد توانایی ارسال مستقیم پیامهای عصبی تولید شده در خود به مرکز پردازش اولیه اغلب اطلاعات حسی هستند.
پاسخ سوال ح
درست. گیرندههای بویایی و چشایی در درک درست مزه غذا نقش دارند و مرکز پردازش اولیه اغلب اطلاعات حسی هم تالاموس است. هیچکدام از این گیرندهها توانایی ارسال مستقیم پیام به تالاموسها را ندارند.
خ. فقط بعضی از گیرندههایی که در درک درست مزه غذا نقش دارند، در محلی به غیر از جوانههای چشایی روی زبان و سقف حفره بینی مشاهده میشوند.
پاسخ سوال خ
درست. گیرندههای چشایی در دهان و برجستگیهای زبان دیده میشوند. پس بعضی از گیرندههای چشایی روی زبان قرار ندارند.
د. در انسان بعضی از سلولهای موجود در جوانه چشایی به شبکهای از رشتههای پروتئینی اتصال دارند.
پاسخ سوال د
نادرست. در جوانه چشایی سه نوع سلول وجود دارد که هر سه با غشای پایه در تماس هستند.
ذ. گروهی از گیرندههای حسی ویژه بدن که در درک مزه غذا نقش دارند پیامهای خود را مستقیما به سلولی عصبی در مغز انتقال میدهند.
پاسخ سوال ذ
درست. گیرندههای بویایی پیام خود را به پیاز بویایی میفرستند که بخشی از مغز است.
ر. گیرندههای حسی موجود در دهان ممکن است توسط چندین لایه از سلولهای نوعی بافت حاوی رشتههای کلاژن و کشسان احاطه شده باشند.
پاسخ سوال ر
درست. در دهان گیرندههایی مثل گیرنده فشار نیز وجود دارد. گیرنده فشار انتهای دندریت است که توسط چند لایه سلولهای بافت پیوندی احاطه شده است. بافت پیوندی حاوی رشتههای کلاژن و کشسان است.
ز. گیرندههای حسی موجود در دهان ممکن است با درک پیام عصبی تولید شده توسط آمینواسید گلوتامات به گیرندههای ویژه سبب احساس مزه لذیذی در فرد شوند.
پاسخ سوال ز
نادرست. درک مزه کار مغز است، نه گیرندههای حسی موجود در دهان.
ژ. رشتههای عصبی خارج کننده هر پیام عصبی از جوانههای چشایی پیام را به جسم سلولی نزدیک میکنند.
پاسخ سوال ژ
درست. دندریت نورونهای حسی با گیرندههای چشایی در ارتباط بوده و پیام عصبی را از گیرندههای چشایی خارج میکنند. این رشتهها پیام عصبی را به جسم سلولی نزدیک میکنند.
س. فراوانترین سلولهای موجود در سطح سقف حفره بینی یک انسان سالم، دارای توانایی انتقال مواد به دام افتاده در ماده مخاطی به حلق با کمک حرکت ضربانی مژکهای خود هستند.
پاسخ سوال س
نادرست. فراوانترین سلولهای موجود در سقف حفره بینی سلولهای استوانهای هستند. این سلولها مژکدار نیستند و نمیتوانند مواد به دام افتاده در ماده مخاطی را با حرکات ضربانی خود جابهجا کنند.
ش. در انسان همه رشتههای عصبی که در محل کیاسمای بینایی به سمت مقابل مغز میروند پیام عصبی را فقط به صورت یک طرفه به جسم سلولی وارد میکنند.
پاسخ سوال ش
نادرست. این رشتههای عصبی آکسون هستند و نمیتوانند پیام را به جسم سلولی وارد کنند. این رشتهها پیام عصبی را از جسم سلولی دور میکنند.
ص. رشتههای عصبی که در محل کیاسمای بینایی به سمت مقابل مغز میروند پیام عصبی را مستقیما وارد لوب پس سری مغز میکنند.
پاسخ سوال ص
نادرست. این رشتههای عصبی پیام عصبی را ابتدا به تالاموس و سپس به لوب پس سری مغز میفرستند.
ض. در انسان بخشی از پیامهای بینایی خارج شده از هر چشم ابتدا در تالاموس تقویت و پردازش میشود.
نادرست. همه پیامهای بینایی خارج شده از هر چشم ابتدا در تالاموسها تقویت و پردازش میشود.
ط. در انسان بخشی از پیامهای بینایی خارج شده از هر چشم در لوب پس سری سمت راست پردازش میشوند.
پاسخ سوال ط
درست. بخشی از پیامهای ایجاد شده در گیرندههای بینایی هر چشم در نیمکره سمت مقابل پردازش میشود. پس این جمله جمله هم در مورد لوب پس سری سمت راست و هم در مورد لوب پس سری سمت چپ درست است.
ظ. در انسان هر گیرنده حس ویژه که در دستگاه گوارشی استقرار یافته است فقط توسط سلولهای سنگفرشی حفاظت میشود.
پاسخ سوال ظ
نادرست. سلولهای پشتیبان در جوانههای چشایی استوانهای هستند.
ع. در انسان هر گیرنده حسی ویژه که در دستگاه تنفس قرار دارد، توسط رشته عصبی پیام حسی را به مغز وارد میکند.
پاسخ سوال ع
درست. گیرندههای بویایی در دستگاه تنفس قرار دارند. این گیرندهها توسط رشته عصبی خود پیام را به مغز وارد میکنند.